پنجشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۸

تبریک سال نو میلادی 2010، با خاطره مونا، دختر شجاع و شهروند آزاده!


مونای مردم ایران، مونای صلح و دوستی!

او در روز 28 خرداد سال 1362، در سن 16 سالگی و بهمراه 9 زن دیگر، توسط دژخیمان خمینی جلاد، در قتلگاه عادل آباد شیراز، به دار آویخته شد. " جرم ": عدم انکار دیانت بهایی ". *1

اکبر تک دهقان
9 دی 1388- 30 دسامبر 2009

با اطمینان میتوان ادعا کرد: هیچ بخشی از جامعه ایران، در سطح شهروندان بهایی، مورد سرکوب و تبعیض و تحقیر این رژیم خون آشام واقع نشدند؛ این در حالیست که بهاییان هنوز از نظر تئوری، در چهارچوب اسلام قرار داشته، ضد دین محسوب نمی شوند. از سالها و دهه ها پیش از سرنگونی رژیم سلطنتی، خانه های بهاییان در مناطق مختلف تهران و بسیاری از شهرهای دیگر، مورد تهاجم دسته جات لباس شخصی قرار گرفته، به آتش کشیده میشدند. این جانیان، مستقیماً زیر نظر مسئولین مساجد و " امام جماعت" ها قرار داشته، هرگز هم از سوی دستگاه قضایی رژیم پهلوی، بازداشت و محاکمه نشدند.

مونای عزیز، خود در آخرین نوشته، چند ماه قبل از اعدام، تحت: " چرا در کشور من هم کیشانم از خانه هایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده میشوند و شلاق و کتک میخورند؟ و همانگونه که اخیرا در شهر خودمان )شیراز( دیده ایم خانه هایشان غارت و آتش زده میشوند؟ "، به جهنمی که سلطه گران بربرمنش حاکم علیه آنها ساخته اند، اشاره کرده است.*2

جهان باید بداند: مونا و همه زنان و مردان جانباخته بهایی، بخشی از وجود مردم ایران بوده، مرگ تلخ و تنهایی تأثر انگیز و ایزولاسیون جنایتکارانه آنها، نابودی زندگی و لحظات زیبای زندگی همه ما هم بود. به این امید، که بختک زشتی و پستی و رذالت، هیولایی که سزاوار نفرت همه تاریخ و بشریت است، با قدرت مردم مستقل و آزاده، از سینه این مردم بدور افکنده شود؛ و نسل جوان، نسلی که مونا و دهها هزار جوان نظیر او، پیشگامان گذشته آن بودند، جامعه ای آزاد و شایسته انسان بسازد.

در زیر در معرفی مونا، انشاء او برای کلاس درس، در آخرین ماههای زندگی اش، درج میگردد. در همین نوشته کوتاه، آگاهی و عشق و شور زندگی، موج میزند. این سندی است، که نشان میدهد: رژیم اسلامی در نابودی نسل جوان گذشته، بر چه هدفی متمرکز گشته بود؟ خصومت ورزی افراطی آنها با نسل جوان، بدلیل ضدیت آنها با شور و جوانی و زیبایی، ضدیت آنها با کار و تلاش و آرمانخواهی، و بیگانگی آنها با دوستی، عشق و زندگی، دشمنی با حقیقت و راستگویی بود. درنده خویی های این رژیم پلید علیه نسل جوان کنونی هم، درست با همین انگیزه های ضد بشری، صورت میگیرد.

رژیم اسلامی امروز در جهنمی که خود آفریده، بر زمین میخکوب شده است. مردمی که تا 6 ماه پیش نظیر برده، بدلیل نوع پوشش و معاشرت خود، در روز روشن تحقیر شده، مورد ضرب و شتم واقع میشدند، امروز پوتین مزدور ولی فقیه جانی را بر باطوم مزدور دیگری آویخته، با آن عکس یادگاری میگیرند! این سرنوشت دستگاه مخوف و ضد انسانی ای است، که مونای عزیز مردم ایران را، با شقاوت غیر قابل تصوری از آنها گرفت.

یاد مونای عشق و آزادی گرامی باد!
------

متن انشاء مونا محمود نژاد، دختر 16 ساله بهایی، چند ماه قبل از اعدام او!*3



موضوع انشاء کلاس او در مدرسه، که از سوی معلم تعیین گشته است:

آزادی میوه اسلام است. هرکس آن را چشیده بهره برده است.
--------

آزادی درخشنده ترین کلمه در میان کلمات درخشان موجود در دنیاست.

بشر همواره درباره آزادی سوال پرسیده و خواهد پرسید که چرا از آن محروم بوده است؟چرا از زمان آغاز حیات بشر بر روی این سیاره آزادی وجود نداشته؟ همیشه افرادی نیرومندو بی انصاف بوده اند که بخاطر خواسته های شخصی شان به هرگونه جور و ستمی متوسل شده اند.

چرا در کشور من هم کیشانم از خانه هایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب بهمساجد برده میشوند و شلاق و کتک میخورند؟ و همانگونه که اخیرا در شهر خودمان (شیراز) دیده ایم خانه هایشان غارت و آتش زده میشوند؟

صدها نفر با ترس خانه هایشان را ترک میکنند. چرا؟ بدلیل نعمت آزادی ای که اسلام آورده؟چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشته ام بطوریکهدر نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟

چرا نمیتوام بگویم یک بنیانگذار نوین جهانی با حقایقش آمده تا ما را راهنمایی و یاری کند تاباشیم آن طوری که براستی باید باشیم؟ بهاالله یک کتاب جدید آورده است. کتابی که ما را ازدشمنی و عداوت نجات خواهد داد. ما را از تبعیض می رهاند. ما را از تفکرات جناحی وخشونت آزاد میکند. کتاب او مادر همه کتابها میتواند باشد و من هنوز اجازه ندارم تا دربارهآن صحبت کنم یا این آگاهی را در اختیار جامعه خود قرار دهم. بله! آزادی و اختیار هدیه خداست و هدیه خوبی است برای من!!!!



مونا محمود نژاد، 16 ساله


تاریخ اعدام: 28 خرداد 1362 - زندان عادل آباد شیراز


جرم : عدم انکار دیانت بهایی
-----------------------------



بیاد دکتر مسیح، از زندانیان بهایی در زندان اوین، سالهای 1359- 1360

دکتر مسیح فرهنگی، نزد زندانیان سیاسی چپ و مجاهد در بند 2 عمومی زندان اوین، بطور خلاصه " دکتر مسیح " نام داشت.*4 او که هر روز، با کیف پزشکی خود، به زندانیان سر میزد، انسانی از صمیم قلب دوست داشتنی، و مورد احترام بی چون و چرای زندانیان سیاسی جدید بود. دکتر مسیح در همان تاریخ و در سن تقریباً 70 سالگی، از حکم قتل خود، صادره از سوی بیدادگاه بربرمنشی خمینی مطلع شده بود؛ اما این سرنوشت تلخ، هیچگونه اثری از ناراحتی، ترس و اظهار پشیمانی در چهره او بر جای نگذاشته بود. ما هر روز به دیدن او نیاز داشتیم، نه فقط بعنوان دکتر، بلکه قبل از همه: بعنوان انسانی آزاده و با شرافت، که در ما، شور مقاومت را تقویت میکرد. دکتر مسیح، کسی بود، که همه ما- زندانیان جوان و بعضاً نوجوان را- صمیمانه دوست داشت و ما روح بلند و آزاده، و پایداری او را میستودیم!

دکتر مسیح در روزهای اعتصاب غذای یک هفته ای زندانیان سیاسی، در اوایل سال 1360 در بند 2 عمومی زندان اوین، در کنار زندانیان و برای آنها بود. او مداوماً توجه مسئولین بند را به وضع وخیم برخی از زندانیان جلب کرده، پذیرش خواستهای زندانیان سیاسی، بمنظور پایان دادن به اعتصاب غذا را، توصیه میکرد. او از مطالبات زندانیان دفاع کرده، به ما قوت قلب داده، با نگاه مستقیم به چشم، و با لحنی پرشور و محکم میگفت: " شما مقاوم هستید. شما پیروز میشوید!"

دکتر مسیح همراه با 3 نفر دیگر از شهروندان بهایی، در روز 3 تیرماه 1360 و در سن 69 سالگی، فقط به دلیل باور به دین بهاییت و تسلیم نشدن در برابر جلادان حاکم، در زندان اوین تیرباران شد.

یاد و خاطره دکتر مسیح عزیر و دلسوز گرامی باد!

---------------------------------
توضیحات

*1- سایت مونا Mona’s Dream، و موزیک دل انگیز و زیبایی، که تا ساعاتی ادامه دارد.

http://www.monasdream.com/

- در نشانی بالا همچنین، تصاویر هر 10 زن اعدام شده شیرازی، که مونا هم- سمت چپ نفر اول در میان آنهاست- را می بینید.
http://www.alefbe.com/article_Vahdati.htm

- در نشانی بالا، اطلاعات مفصلی از زندانیان شیرازی که همراه با مونا به دار آویخته شدند، قابل دریافت است:

*2- در نشانی زیر، در زیر نویس( 2) از مقاله ای بنقل از نشریه "حقیقت"، توضیحی مربوط به فعالیتهای ضد بهایی منتظری، در دوره جوانی او در شهر نجف آباد، درج شده است. هدف این نگارنده در اینجا، بهیچوجه موضع گیری پیرامون فرد مزبور، بویژه در شرایط فعلی، نیست؛ بلکه ارائه سندی است، که نشان میدهد: آخوندها و بازاریان رژیم اسلامی، همواره متوسل به اقدامات سیستماتیک ضد انسانی و سرکوبگرانه علیه شهروندان بهایی شده اند. هولناک اینکه، شخص نامبرده در بالا، همین سند را بمثابه جزئی از افتخارات گذشته، در خاطرات خود که در سالهای اخیر منتشر شده، با غرور و افتخار ذکر کرده است!


http://www.brwska.org/fa/index.php?mode=print&news=3859

" تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت كردم و همه عليه بهائيت اعلاميه دادند. مثلا نانواها نوشتند ما به بهائيان نان نمي فروشيم. راننده ها امضاء كردند كه ما ديگر سوارشان نمي كنيم. از همه علماي نجف آباد و افرادي كه با صنف هاي مختلف مربوطند كمك گرفتيم. خلاصه كاري كرديم كه از نجف آباد تا اصفهان كه كرايه ماشين يك تومان بود يك بهائي التماس ميكرد پنجاه تومان بدهند و او را نمي بردند."

*3- منبع برداشت انشاء مونا برای مدرسه:
http://v-persians.blogspot.com/2009/06/16.html

*4- زندگینامه شهروند بهایی دکتر مسیح فرهنگی را، در این نشانی بخوانید:
http://bahaimartyrs.blogspot.com/2008/08/blog-post_15.html

- وبسایت " شهدای امر بهایی"؛ در این سایت، لیستی از جانباختگان شهروندان بهایی را می بینید، که صرفاًَ به دلیل بهایی بودن، توسط دژخیمان رژیم اسلامی به قتل رسیدند:
http://bahaimartyrs.blogspot.com/
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۸

ورود جامعه به وضعیت انقلابی!


کشور هم اینک به وضعیت انقلابی گام گذاشته، جز تدارک اعتصاب عمومی سراسری و قیام مسلحانه توده ای، راه دیگری در برابر جامعه، قرار ندارد.

اکبر تک دهقان
7 دی 1388- 28 دسامبر 2009

مردم ایران طی راهپیماییهای بزرگی در روزهای 30 آذر در قم، 5 دی، و بویژه 6 دی در تهران و چندین شهر بزرگ و متوسط، دست به مبارزه رویارو علیه رژیم فاشیستی حاکم زدند. سرکوبگران با تمام قوا به پرتاب گاز اشک آور و ضرب و شتم مردم، و شلیک مستقیم به سوی مردم متوسل شدند. علیرغم ناتوانی محض دسته جات سرکوب در برابر تظاهرکنندگان، جانیان خامنه ای حداقل 15 نفر از تظاهر کنندگان را در تهران، تبریز و شیراز به قتل رساندند. بر اساس آمارهای علنی شده، صدها نفر زخمی گشته، بیش از 1100 نفر نیز بازداشت شده اند.

مبارزات مردم علیه سلطه گری ضدانسانی رژیم اسلامی، از وقایع 16 آذر به بعد، تقریباً هر روزه ادامه یافته، طی مدتی کوتاه در روزهای 30 آذر، 5 و 6 دی، به مرحله کیفی جدیدی گام گذارد. این مرحله، که از پی 6 ماه اعتلاء انقلابی سر بر آورد، ایستگاه آخر برای هر دو طرف این تقابل سرنوشت ساز است. حکومت اسلامی دیگر قادر به سرکوب تظاهرات خیابانی، به شیوه بیرحمانه تاکنونی نیست. مردم هم شجاعانه به پیش رفته، حتی با درگیری تن به تن، سرکوبگران را به عقب میرانند. مردم بدون هیچ ابهامی اعلام کردند، که هدف آنها سرنگونی فوری رژیم اسلامی است و لاغیر. این مشخصه اصلی شرایط کنونی است، و طرفین را به طور اجتناب ناپذیری، بسوی نبرد آخر سوق میدهد. حرکت کوبنده 6 دی، نه یک قیام در معنای کلاسیک آن، اما دارای برخی خصوصیات یک قیام توده ای بود. این شاهدی است بر اینکه، توده مردم بیش از گذشته، به تسویه حساب با رژیم اسلامی فکر کرده، دیگر حوصله ای برای نصایح مشفقانه کسی ندارند.

مبارزات خیابانی گسترده در تهران و چندین شهر کشور، همه نیروی سرکوب رژیم را به خیابان کشاند. تاکتیک سرکوب واحدهای نظامی، حضور فوق العاده در خیابان، و جلوگیری از شکل گیری هرگونه تجمع بزرگ بود. در صورتی که از ساعاتی پیش از ظهر، مردم مداوماً به هم رسیده، واحدهای سرکوب را به عقب رانده، بعضاً در گوشه ای در تله انداخته، آنها را خلع سلاح کردند. دستگاه سرکوب حکومت اسلامی، قادر به حفظ آرایش منظم، که سرکوب توده های معترض را عملی سازد نبود. از این رو پس از آغاز تظاهرات گسترده خیابانی، هرج و مرج و فرار و گسیختگی بر آنها غلبه کرده، علیرغم تیراندازی مستقیم به میان جمعیت، از تسلط بر تظاهرکننده گان عاجز ماندند. شهر تهران برای اولین بار پس از استقرار رژیم فاشیستی اسلامی، دیگر در کنترل کامل آن قرار نداشت. دستگیریهای وسیع، عمدتاً در خیابانهای حاشیه ای و خلوت، در انتهای راهپیمایی و یا ساعات و روز پس از خاتمه تظاهرات، در خانه و محل کار رخ داده است.

ناتوانی حکومت اسلامی از تسلط بر مردم، نه فقط از کاهش قدرت سرکوب آن، بلکه همچنین از بلاتکلیفی و سردرگمی رأس هرم سیاسی رژیم، ناشی شده است. در کانون اصلی قدرت، یعنی رهبر، رئیس جمهور، مجلس، قوه قضائیه، سپاه پاسداران، ارتش اسلامی و دلالان بزرگ بازار تهران، انسجام لازم برای بکارگیری سرکوب فوق العاده، از نوع حمام خون دهه 60 وجود ندارد. دلیل اصلی آن بطور قابل درکی، شکست فوری این سیاست، و حتمی شدن وقوع قیام مسلحانه مردم خواهد بود. در چنین حالتی، اقدام مسلحانه مردم علیه سرکوبگران، میتواند به فاصله کوتاهی شروع شده، تا پایان سرنگونی حکومت اسلامی، بی وقفه ادامه پیدا کند. از این رو، رژیم اسلامی حاضر نیست، از فرصتهای باقی مانده، نظیر سازش با اصلاح طلبان و دست یافتن به " آشتی ملی"!؟ صرفنظر کرده، و دست به ریسک آخر بزند. بویژه اینکه، جناح میانی رژیم، یعنی رفسنجانی، رضایی و لاریجانی - که قدرتمندترین جناح در نظام اداری و اقتصادی است- ، نمیتواند با این سیاست همراهی کند- حتی اگر ظاهراً برای بقاء " نظام"، به برخورد با " قانون شکنان" معتقد باشد. برای طبقه سرمایه دار ایران، که همین جناح، نماینده حقیقی آن بوده و هست، دیگر راهی بجز " اصلاح امور" در رژیم اسلامی، قابل تصور نیست.

عدم توانایی سرکوب قطعی در شرایط کنونی، منجر به تشدید مبارزات توده ای شده، ممکن است، عقب نشینی پشت عقب نشینی را به رژیم اسلامی، تحمیل کند. وضعیت شکننده حکومت اسلامی، به فقدان قدرت واقعی آن برای تهاجم سرنوشت ساز مربوط بوده، آن را نمی تواند، با عربده کشیهای پوچ و اطلاعیه های غلاض و شداد، حتی دستگیریهای بسیار گسترده کنونی، جبران سازد. حکومت اسلامی، هم اینک صدها هزار وسایل نظامی سنگین و سبک و چندین صدهزار نیروی مسلح و آماده به خدمت، در اختیار دارد. اما اگر این نیروی عظیم، امیدی به حفظ رژیم نداشته، از آینده خود نگران باشد، قادر به ایجاد اراده واحدی بر علیه مردم نخواهد بود. این درست حالتی است، که هم اینک وجود داشته، پیوسته گسترش می یابد. فروپاشی شرایط ایجاد اراده واحد در سطح کل رژیم، که دو جناح اصلاح طلبان و جناح میانی را کامل و یا نیمه تمام، از جناح بسیج و خامنه ای جدا ساخته است، حداقل 6 ماه است که وجود دارد.

در فرارویی شرایط اعتلاء انقلابی رشد یابنده تاکنونی به وضعیت انقلابی، حادثه ای ظاهراً کم اهمیت نیز، نقشی بیش از حد تصور ایفا کرده و آن، تهاجم شجاعانه مردم سیرجان به تخت و تیر و چوبه دار در روز 1 دی، در دو مرحله صبح و عصر است. این اولین تهاجم نسبتاً موفق مردم به دژخیمان رژیم محسوب شده، از خصلت قیام مسلحانه برخوردار بوده، و ابراز وجود قهرآمیز توده تحت ستم، علیه 30 سال ترور و تحقیر را به نمایش گذاشت. مردم تهران، طی 6 ماه بدفعات در خیابانها حضور یافته، به انتظار خیزش مردم شهرستانها نشسته بودند. آنها، با مشاهده این تلاش جسورانه مردم سیرجان، خود را در راه پیموده شده، هر چه بیشتر محق یافته، راهپیماییهای روزهای 5 و 6 دی را، به صحنه مقابله با جانیان ولی فقیه، مبدل ساختند.

سر بر آوردن وضعیت انقلابی، در شرایطی رخ میدهد، که طبقه کارگر ایران، نه فقط دارای صف مستقل و اراده سیاسی واحدی نیست، بلکه از حداقلی از تشکل صنفی نیز محروم است. صدمات سنگین به نیروی گسترده چپ انقلابی از سوی حزب توده، " اکثریت " و رژیم اسلامی، و سپس غلبه محافل صنفی - تحت پوشش " کمونیست" و " کارگر"- طی 30 سال، ویرانه ای شرم آور، از سطح و میزان رشد سیاسی و صنفی طبقه کارگر، بر جای گذاشته است. از این رو، باید به نقش دانشجویان، بمثابه "حزب" رهبری کننده انقلاب کنونی، چشم دوخت. توده دانشجویان ناچارند، طی تماسهای فردی و گروهی فشرده با توده کارگران، آنها را به ورود به عرصه تغییر و تحولات سیاسی، قبل از همه، انجام وظایف ملی و شهروندی در قبال جامعه، ترغیب نمایند.
www.radikaldemokratik.blogspot.com pouyane50@yahoo.de www.j-shoraie.blogspot.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۸

سیرجان: خیزش توده ای علیه وحشیگری خیابانی!


حوادث سیرجان سندی است بر اینکه: رشد مداوم جنبشهای اعتراضی در ایران، لاجرم به بروز قیامهای مسلحانه توده ای، منجر خواهد گشت.

اکبر تک دهقان
4 دی 1388- 25 دسامبر2009

روز 1 دی ماه 1388 در سیرجان، صحنه ای به نمایش گذاشته شد، که سران ماشین آدمکشی اسلامی، باید آن را خوب بخاطر سپرده، پیام آن را درک کنند: مردم ایران برای اولین بار در طول 31 سال بربرمنشی رژیم اسلامی، به اجرای حکم اعدام و بویژه در ملاء عام اعتراض کرده، طناب و تخت و چوبه دار را به آتش کشیده، حتی زندانیان را فراری دادند. این در کشوری است، که لیبرالهای دارای مدارج آکادمیک آن، طی 8 سال حکومت خود و تا به امروز، هرگز اعدامهای وحشیانه، آنهم در ملاء عام را، حتی یکبار محکوم نکرده اند. کلیه جناحهای ملی و ملی- اسلامی و لیبرالها در داخل، طی 30 سال، بویژه در دهه 60، به چنین شیوه ضد حقوق اولیه انسانی رفتار کرده اند.

دو زندانی اجتماعی بنامهای اسماعیل فتحی زاده و محمد اسفندیارپور، در تاریخی نامعلوم و بدلایلی کلی، از سوی جنایتکاری تحت عنوان " قاضی شرع" در سیرجان، به اعدام محکوم شده اند. اینکه دقیقاً جرائم نامبرده گان چیست، چگونه و طی چه مرحله ای از دادرسی، به چنین سرنوشت تلخی دچار شده اند، اصلاً روشن نیست. دستگاه بیدادگری ولی فقیه هیتلری، تنها از سرقت مسلحانه، سخن به میان آورده است. صدور حکم اعدام برای سرقت، خود، نمایش بی عدالتی محض است. سارقین احتمالی جز قصد سرقت و یا انجام آن، خطایی نکرده اند، به همین دلیل اما، به اعدام محکوم شده اند. در همان حال اما روشن است، که هر دو فرد، در شرایط سلطه این رژیم تبهکار به دنیا آمده، در سایه حکومت و اسلام لعنتی آن، برای تأمین هزینه های زندگی رزومره خود احتمالاً از طریق سرقت، کشیده شده اند.

مأموران جنایتکار حرفه ای رژیم، که بدون آدمکشی و لذت بردن از آن، روزشان به شب نمیرسد، در کمال قساوت، لوازم قتل دو شهروند نامبرده را آماده میسازند. این در ساعات اولیه روز سه شنبه 1 دی در مرکز شهر روی میدهد. بر طبق تبلیغات قبلی سرسپردگان ولی فقیه، هزاران نفر و هر کسی بقصدی، به سمت محل " جشن آدمکشی" سرازیر میگردند. در لحظات شروع این نمایش ضدانسانی، حادثه ای رخ میدهد، که مأمورین درنده خوی اسلامی فکر آن را نکرده اند.

دو زندانی که یکی طناب به گردن، و دیگری در حال دست تکان دادن ایستاده اند، بیکباره شاهد صحنه هجوم مردم، بویژه دوستان و بستگان خود به قسمت تخت اعدام میگردند. از همه طرف سنگ باران مزدوران رژیم، آغاز میشود. در همهمه فریاد و شلیک تیر، باطوم کشی و آتش زدن خودروهای عناصر رژیم، هر دو زندانی، زنده توسط مردم آزاد شده، به همراه آنان صحنه اعدام را ترک میکنند.

مأموران رژیم بلافاصله دست به جستجوی گسترده زده، همه راههای ورودی و خروجی شهر سیرجان را در اختیار میگیرند. عاقبت بعد از چندین ساعت، هر دو زندانی و گروهی از بستگان آنها، در روستایی در نزدیکی شهر بازداشت میشوند. جانیان ولی فقیه که سرمست از دستگیری آنها، خود را در موضع قدرت احساس میکنند، بعد از ظهر همان روز، بساط توحش خود را دوباره در همان محل پهن کرده، متهمین را به محل سابق میکشانند. بویژه اینکه تبهکاران شاغل در باندی تروریستی تحت عنوان: " شورای تأمین شهرستان سیرجان"، با شدت بر اجرای حکم اعدام در همان روز و همان محل، اصرار دارند.

بیش از 5 هزار نفر از مردم شهر، اینبار با هدف مقابله جدی تر با جانیان، به سوی محل اعدام زندانیان سرازیر میگردند. بلافاصله با انتقال زندانیان به محل، سنگ پرانی، شعار و ناسزاگویی از سوی جمعیت آغاز میشود. مردم از همه طرف به محل تخت اعدام هجوم می آورند. مأموران بطور کور و وحشیانه ای، دست به شلیک مستقیم بسوی مردم میزنند. چندین خودروی عوامل رژیم و تخت اعدام به آتش کشیده میشوند. میرقضبان رژیم، بناچار هر دو زندانی را به زندان، انتقال میدهند. در تیراندازی وحشیانه مأموران، 4 نفر از مردم شجاع و آزاده شهر جان باخته، بیش از 30 نفر از آنان زخمی میشوند، که بگفته پزشکان، برای 7 نفر راه نجاتی نیست. حتی تعدادی از مجروح شدگان، به بیمارستانهای شهر کرمان اعزام میگردند. طبق خبرهای بعدی، دو زندانی احتمالاً سارق مسلح، در داخل زندان به دار آویخته شده اند.

حادثه سیرجان نه فقط نمایش قدرت اعتراض مردم، بلکه بسیار بیش از آن، نمایش کیفیت سیاسی شرایط کنونی جامعه ایران است. همه آنها که شب و روز، مشغول ترساندن مردم از توسل به عمل انقلابی هستند، چنین حادثه ای باید حکم تلنگری برای آنها داشته، بخود آیند. مردمی که بیش از 30 سال تحت توحش این رژیم جنایتکار، بمعنی واقعی کلمه، شکنجه شده اند، عقل شان را به دست دارودسته " اکثریت" و سلطنت طلبان نخواهند داد. توده مردم مستقل، با قدرت، این رژیم جانی را به زیر کشیده، یک به یک از همه آنها، حتی اگر سر به چندین صدهزار بزنند، حساب پس کشیده، نقشه " مدل اسپانیا" ی دشمنان مردم را، نقش بر آب خواهند کرد.

دسته جات ارتجاعی در کشور، تحت هر عنوانی، هدف تحقق مدل اسپانیا و آمریکای جنوبی، بیش از همه، شیلی و آرژانتین را در سر دارند. طبق این تئوری مسخره، گویا در ایران هم، از طریق اعتراضات کنترل شده، سازشهایی در بالا صورت گرفته، دولتی اسلامی- دموکراتیک، متشکل از همان بنیانگذاران رژیم اسلامی بر سر کار می آید. این دولت هم، متوسل به سیاست " آشتی ملی" شده، دست شکنجه گر و شکنجه شده را بهم رسانده، قاتل را با مادر داغدار 5 فرزند کنار هم مینشاند، و مردم هم به خانه های خود میروند. عیب این نقشه بشدت ارتجاعی و قبل از همه ضدکمونیست، در لاپوشانی شرایط تأسیس حکومت فاشیستی اسلامی، و 30 سال نابودی و جنایت از سوی آن است. عیب این نقشه در آنجاست، که پنهان میکند، که گروهی تاجر و دلال بازار سبزه میدان و آخوند خلف شیخ فضل الله نوری، طبق طرح توطئه گرانه ملیون دروغین و ملی- اسلامی ها- که به تأیید قدرتهای امپریالیستی نیز رسانده شده بود- بر سر کار آمده، در کشور بمعنی واقعی کلمه حمام خون به راه انداخته، بردگی محض را به مردم تحمیل کردند. آنها جامعه، اقتصاد و فرهنگ و ابتدائی ترین ارزشهای رایج در مناسبات انسانی را، نابود کردند.

رویداد سیرجان، اولین جرقه از آتشی است، که از این پس در هر موقعیت تصادفی، شعله خواهد کشید. بعلل گوناگون، سرنوشت تحولات سیاسی در ایران کنونی، نه از طریق یک قیام مسلحانه نسبتاً سهل و ساده در تهران، بلکه از طریق یک رشته از قیامها و خیزشهای متعدد در شهرستانها، رقم خواهد خورد. همگان و قبل از همه دوستان مردم، باید پیام خیزش سیرجان را درک کرده، در محاسبات آتی خود، به آن مراجعه کنند.

www.j-shoraie.blogspot.com pouyane50@yahoo.de
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۸

محکومیت تهاجم به شهروندان مسیحی


خلاصی از اسلام و حق هویت یابی سنتی با مسیحیت، حق دموکراتیک شهروندان است. هویت سنتی اسلامی، حامل کمترین ظرفیتی برای جذب ارزشهای انسانی، رشد فرد و جامعه نیست.
اکبر تک دهقان
2 دی 1388- 23 دسامبر 2009

مأموران رژیم اسلامی در اقدامی وحشیانه، به محل برگزاری جشن و تجمع ساده شهروندان مسیحی در کرج حمله کرده، دو نفر از مسئولین گردهم آیی آستانه سال نو میلادی را، بازداشت کرده اند. ایلغار درندگان و" جوندگان" ولی فقیه، بدون هرگونه اخطار و اطلاع قبلی، در روز پنجشنبه 27 آذر- 17 دسامبر، رخ داده است. در این تهاجم تروریستی، 15 نفر از عناصر پاسدار و لباس شخصی شرکت داشته، دست به ارعاب و دستگیری مردم زده اند. کلیه کتابها و برخی دیگر از وسایل شخصی این کلیسای خانگی به غارت رفته، علاوه بر آن، از 70 نفر حاضران مراسم عکس برداری شده، باید به بیدادگاه این رژیم مراجعه کنند.*1

سلطه رژیم اسلامی، این بختک غیرقابل تحمل، که برسینه مردم این کشور سنگینی میکند، نه فقط مظهر دیکتاتوری تروریستی آخوندها و بازاریان، بلکه تجسم رژیم مطلقه مذهب اسلام نیز هست. حکومت اسلامی حتی افراطی تر از دسته راهزن محمد تاجر در عهد عتیق رفتار کرده، کمترین حقی را برای شهروندان غیر اسلامی و غیرشیعی قائل نیست. در کشوری که باورهای غیر اسلامی و غیرشیعه، بخشی از سنتهای بر جای مانده از گذشته است، یک رژیم افراطی شیعه، حقی در هیچ سطحی، حتی برگزاری یک جشن خانگی را برسمیت نمیشناسد. براستی دلیل اینهمه سرکوبگری، که ابتدایی ترین حقوق انسان را هدف گرفته است، چیست؟

حکومت اسلامی، نه فقط با مخالفین خود، بلکه با ارزشهای انسانی اولیه هم، خصومت دارد. در قاموس اسلام و رژیم بربرمنش آن، انسان برده ای بیش نیست، و نباید حقوقی بیش از یک برده هم شامل حال او شود.*1 حکومت اسلامی برخلاف تحلیل یکسره غرض ورزانه سلطنت طلبان، نه بدلیل مذهبی بودن مردم، بلکه بدلیل فاصله گرفتن مردم ایران از مذهب، در این کشور سر بر آورد. رژیم اسلامی، مجازات بیرحمانه مردم ایران، و " مکافات " اسلامی ترقی خواهی غیرمذهبی جامعه ایران است، که از اواسط قرن نوزدهم، بویژه با انقلاب مشروطیت، به سمت گیری اصلی تحولات اجتماعی جامعه ایران تبدیل گشته بود. قائل شدن کمترین حقی برای رشد و ترقی، از جمله حق داشتن عقاید غیراسلامی و زندگی علنی با آن، بهیچوجه در چهارچوب چنین مذهبی نمی گنجد.

تبهکاری رژیم اسلامی در تحمیل اینهمه بی حقوقی به مردم ایران، یک طرف واقعیت زشت حاکم است، طرف دیگر آن، سکوت تأیید آمیز این نحوست از سوی روشنفکران دینی و لیبرال این جامعه است. این گروه از روشنفکران، که نظیر همان آخوند وحشی، لکه ننگ بزرگ این جامعه هستند، تاکنون به هیچ یک از جنایات مشخص حکومتی- که مثلا اپوزیسیون آن هستند- اعتراضی نکرده اند. آنها فقط تحت شرایط مبارزه توده ای کنونی، برای عقب نماندن از دانشجویان، کلی گویی کرده، از کاهش سهم خود در سلطه گری بر این مردم اسیر و گروگان نالیده اند. حتی عناصر " سبز" آنان در میان دانشجویان، فضا را برای طرح روشن و مشخص جنایات رژیم محدود ساخته اند- طوری که بندرت، کسی به سمت طرح مشخص تبهکاریهای این باند آدمکش میرود.

مسیحیان ایران، بایستی بسهم خود در مبارزه همگانی برای برچیدن این رژیم جنایتکار بیفزایند. شهروندان مسیحی، بمثابه بخشی فعال از جنبش ترقیخواهی در صد سال اخیر، در فردای سرنگونی این رژیم خون آشام، نه فقط وسیعاً از همه حقوق شخصی و اجتماعی برخوردار خواهند گشت، بلکه در یک ایران آزاد، به بخشی از نظام تصمیم گیریهای کلیدی در همه حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تعلق داشته، نقشی شایسته توانایی ها و علائق خود، کسب خواهند کرد. شهروندان مسیحی، نباید از حق خود مبنی بر تبلیغات مذهبی مسیحی، و کمک به مردم اسلام زده کشور برای خروج از این دین توحش و ضد زندگی، عقب بنشینند. آنها میتوانند، مردم عاصی از دین ریاکاری و بربریت اسلامی را با روی باز پذیرفته، در میان خود و با حقوق برابر، جایی برای آنها باز کنند. این نیز به سهم خود، تلاشی آزادیخواهانه، در مبارزه برای استقرار یک نظام دموکراتیک و شایسته انسان در این کشور است.
--------------------------------

توضیحات
*1- در سالهای پس از شکست انقلاب بهمن، یکی از آخوندهای رژیم در روزنامه اطلاعات، در ستونی در سمت چپ یکی از صفحات آن، مطالبی در رابطه با اسلام می نوشت. او در چندین شماره، روش خرید و فروش برده و یا آزاد شدن برده را توضیح میدهد. به این ترتیب که یک برده، تحت چه شرایطی میتواند، با پرداخت پولی به صاحب خود، آزاد شود! البته نوشته آخوند مزبور، نه ذکر تاریخ گذشته، بلکه ارائه راه حل برای شرایط کنونی جامعه بود! یک نشریه خارج از کشوری وابسته به سازمان مجاهدین، طی مطلبی به این موضوع اشاره کرده بود. نگارنده، دارای امکان ذکر تاریخ و منبع دقیق آن نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۸

توازن قوای سیاسی در جامعه!


اکبر تک دهقان
27 آذر 1388- 18 دسامبر2009

تهاجم افسارگسیخته رژیم اسلامی به مردم از مقطع 16 آذر، در اساس، دارای محتوا، علل و انگیزه هایی نظیر مقطع پس از انتخابات است. اما بدلیل رشد یافتگی سیاسی جامعه، و عبور موفقیت آمیز این جنبش از چندین مرحله، نتایج یورش رژیم دراین لحظات، بمراتب بیش از دوره خرداد 88، به زیان آن تمام خواهد شد؛ هرچند آنها چشم بر حقایق بسته، خود را فریب میدهند.

تقلب وسیع انتخاباتی در مقطع خرداد، و بوِیژه توسل به سرکوب وحشیانه پس از آن، یک فرصت طلایی برای مردم بوده، تاریخاً نقشی فوق العاده مثبت ایفا کرد- هرچند خسارات آن، یعنی جانباختن، بازداشت، شکنجه و ضرب و شتم بربرمنشانه گروه وسیعی از مردم، عمیقاً دردناک و غیرانسانی بود. حتی اگر رژیم اسلامی، چنین حماقت بزرگی را مرتکب نمیشد، جامعه باید بترتیبی، رژیم را به ارتکاب این تبهکاری، تحریک و تشویق میکرد. چه بسا راهپیماییهای گسترده روزهای پیش از انتخابات، همین نقش را هم ایفا کرده است! حداقل برای بسیاری از راهپیمایان نزدیک به نیروهای مبارز روشن بوده، که اقدام آنها برای جناح حاکم، تحریک آمیز، و عملاً رژیم را به تقلب انتخاباتی تشویق خواهد کرد! مدتی طول خواهد کشید، تا سران حکومت اسلامی درک کنند، که کودتای نظامی آنها در 22 خرداد 88، در واقع تله ای بود، که جامعه بطور آگاه و ناخودآگاه، برای آنها پهن کرده بود.

در صورت عدم وقوع تقلب گسترده انتخاباتی و پذیرش میرحسین موسوی بعنوان رئیس جمهور، اصلاح طلبان- تهی از هرگونه شجاعت و استقلال از دستگاه مذهب- که از سایه خود ترسیده، مشتی بزدل و " تدارکاتچی" جناح حاکم بودند، حداقل بمدت 4 سال، به روش گذشته مردم را فریب داده، از تحول سیاسی جامعه، ممانعت میکردند. درحالیکه ابتکارات مستقل مردم بویژه دانشجویان، پس از کودتای 22 خرداد، فوراً شکوفا شده، دوره رشد سیاسی جامعه را، حداقل 4 تا 6 سرعت بخشید.

جامعه امروز، پس از تظاهرات کوبنده 16 آذر، در کجا قرار دارد؟ در اینجا تلاش میشود، شرایط و احتمالات آتی، گام به گام شناخته شوند:

1- اعتراضات 16 آذر در سراسر کشور، زنگها را برای رژیم اسلامی به صدا در آورد. آنها دیدند که حریف، قدم به قدم پیشروی کرده، شعارهای " تند" و " افراطی" مطرح کرده، حال، عکس " امام" را هم آتش میزنند. سرکرده دسته جات حاکم، علی خامنه ای، شرایط سیاسی جامعه را در یک جمله کوتاه خلاصه کرد: " مخالفین جان گرفته اند!" او آخرین تهدید و قصد یک سرکوب گسترده تر را هم فرموله کرد: " انتخابات تمام شد، کنار بکشید!" فرمانده پلیس هم از " شوخی گذشت"! و از برخورد قاطعانه خبر داد. این رژیم از روز 22 خرداد، با شدت و حدت و قاطعیت توصیف ناپذیری، دست به سرکوب مخالفین زده است. اما نتیجه ای جز رادیکال تر شدن مبارزات توده ای ببار نیامده است. از این رو، تهدیدات کنونی آن را باید در ظرف تحلیلی دیگری قرار داد.

2- رژیم اسلامی از روزهای پیش از 16 آذر دست به تشدید سرکوب زده، اما به جایی نرسیده است: بازداشتهای وسیع دانشجویان، صدور احکام سنگین زندان، فرامین غلاض و شداد، و حتی نمایش قصد ترور میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، تنها برخی از موارد روی آوری به سیاست " مشت آهنین" را تشکیل میدهند. پس امروز چرا، همان سرکوب حیوانی تاکنونی را تکرار و وعده میدهد؟ آنها آیا خود نمی دانند، که 6 ماه است که تهدید میکنند، باطوم میکوبند، شلیک میکنند، شکنجه و تجاوز میکنند، میدرند و میکشند؟ چه چیزی باید به آنها کمک کند، که اینبار مردم معترض، یعنی اکثریت قاطع جامعه ایران بویژه دانشجویان، از نعره کشیهای امروز آنها بترسند. چه چیزی در اقدامات آنها، باید متفاوت از قبل بحساب آمده، کاملاً جدی تلقی شده، مردم را به خانه های خود بکشاند؟ این رژیم هنوز دست به چه کارهایی برای توقف جنبش انقلابی- که هر لحظه نیرومند تر میشود- نزده است؟

3- رژیم اسلامی، تاکنون همه وحشیگریهای ممکن را علیه مردم، مرتکب شده است؛ بجز 3 مورد! یکم: این رژیم هنوز قادر نشده است، کسی را بجرم شرکت در این مبارزات، اعدام کند؛ دوم: رژیم اسلامی به بازداشت و محاکمه میرحسین موسوی*2، محمد خاتمی و مهدی کروبی اقدام نکرده است؛ و سوم: رژیم اسلامی دست به آزمایش بمب هسته ای، و یا آغاز جنگ خارجی نزده است. به اینترتیب روشن میشود: حکومت اسلامی و قاطعیت جدید آن، باید به عرصه هایی مربوط گردد، که تاکنون به هر دلیلی در آن، گام نگذاشته است؛ این اما هنوز چیزی در باره توانایی عملی آن نمیگوید.

4- دستگیری موسوی- یعنی حذف کامل جناح اصلاح طلبان-، از یک طرف عملی نیست؛ از آنجا که بطور مادی و واقعی، این جناح، یک پای اصلی موجودیت رژیم اسلامی، از آغاز، حتی از دهه 20 شمسی تاکنون است. تلاش قطعی برای حذف اصلاح طلبان، بدون اغراق، یک خودکشی سیاسی تمام عیار برای رژیم اسلامی بوده، عمر این ماشین خون و کثافت را به سطح ناچیزی تقلیل میدهد؛ و باید آنرا- منهای خسارات انسانی آن به هر کسی- از صمیم قلب آرزو کرد! از سوی دیگر اما، جناح میانی در رژیم، یعنی رفسنجانی، رضایی و لاهیجی- که بخش اعظم بوروکراسی و مدیریت اقتصادی را در کنترل دارند- بشدت با آن مخالف خواهند بود. دقیقتر: آنها جناح بعدی اصلاح طلبان را تشکیل خواهند داد؛ آنهم در فاصله چند هفته، حتی چند روز!

حکومت اسلامی قادر نیست، خود، " خرخره" خود را " بجود"*1. برخورد وحشیانه با دانشجویان حامل رنگ سبز در خیابان، با دستگیری و محاکمه موسوی متفاوت است. دانشجوی مبارز و معترض، بخشی از رژیم اسلامی نبوده، تاریخ مشترک 100 ساله هم، با سنت گذشته این حکومت ندارد. او تنها در یک اتئلاف اجتناب ناپذیر با اصلاح طلبان قرار گرفته است. اما اصلاح طلبان، جناح اصلی و چه بسا افراطی قتل عامهای دهه 60، و پیش برنده گان عمده جنگ نابوده کننده 8 ساله را تشکیل میدهند. یعنی تاریخ اخیر آنها و جناح خامنه ای، جنتی و عسگر اولادی، تا کوچکترین زوایا هم در هم تنیده، و ارگانیک به یکدگیر وابسته اند. به این اضافه کنیم: ترس رژیم از اینکه، موسوی و کروبی نه فقط توبه و مصاحبه نکنند، بلکه به بسیاری از ناگفته های تابوی بزرگ، یعنی اصل تأسیس حکومت اسلامی در این کشور اشاره کرده، آن را زیر سوال ببرند، یک احتمال واقعی است. جناح حاکم باید از سکوت کامل موسوی و کروبی در مورد مسائل استراتژیک، نظیر حمام خون دهه 60، جنگ 8 ساله، نابودی ثروت مردم برای تأمین هزینه دستگاه مذهب، بی حقوقی مطلق زنان و ... مطمئن گردد. از این رو آنها در اتخاذ هر تصمیمی، که ممکن است، همه چیز را زیر سوال برده، وضع را بدتر سازد، ناچار هستند، نصایح جناح رفسنجانی، رضایی و لاهیجی را، در محاسبات خود وارد کند.

5- تهدیدهای سرکوبگرانه جدید، برخلاف تصور طراحان رژیم، حتی مورد حمایت عملی پایگاه اجتماعی آن هم قرار نخواهد نگرفت. به این دلیل ساده، که آنها در سایه غارت ثروتهای مردم طی 30 سال، از زندگی تثبیت شده و جا افتاده ای برخوردار گشته، حاضر به ریسک کردن نبوده، بنوعی حتی به سازش- نظیر جناح رفسنجانی- تمایل دارند؛ بویژه اینکه، اکثریت نیروی اجتماعی رژیم مطمئن هستند، که رئیس جمهور واقعی حکومت اسلامی، میرحسین موسوی است و نه احمدی نژاد. ترس آنها از قدرت کوبنده مردم، آنها را هر چه بیشتر محافظه کارتر ساخته، حاضر به گلو " جویدن"، و خود را به کشتن دادن برای جنتی و یزدی نیستند. این همان دلیل اصلی است، که چرا این نیرو، نه در جایی ظاهر شده، و نه دست به راهپیماییهای میلیونی زده است.

6- رژیم اسلامی، فاکتور بی ارزش ماه محرم را، از نو کشف و در محاسبات خود گنجانده، آتش زدن عکس خمینی و قتل شیخ عرب حسین در قرن هفتم میلادی را، بهم پیوند داده، به انتظار ظهور معجزه ای سیاسی نشسته است. در صورتی که حکومت اسلامی دیگر در موقعیتی نیست، که از محرم و هیچ مراسم مذهبی دیگری، لحظاتی برای تحکیم قدرت خود بسازد. این رژیم بر روی زمین مواجه با قدرت میلیونی مردم گشته، از دست ارواح و اشباح عصر کهن، کاری ساخته نیست. حکومت اسلامی با همه توان، در روز روشن به وحشیگریهایی علیه مردم دست زده، که برای کارت استفاده سیاسی و احساسی از مذهب، دیگر اعتباری باقی نمانده است. ماه محرم، قادر نیست، نیرویی میلیونی از سینه زنان و زنجیرزنان و تیرخلاص زنان را بسیج کند. جامعه در مسیر رشد، فکر و عقلانیت قرار گرفته، ارواح و اشباح متعلق به صحاری عربستان 1400 قبل، قادر نیستند، سدی در برابر آن ایجاد کنند.

جنبش انقلابی در کشور، رشد کرده، به سمت طرح شعارها و مطالبه مستقیم سرنگونی میرود. این بطور ناگهانی در روز 16 آذر 88 اتفاق نیافتاد؛ بلکه طی 6 ماه مداوماً رشد کرده، در این روز، تنها سر باز کرد. از این مهمتر، مبارزات دانشجویان در روز 16 آذر متوقف نشده، به انتظار یک مناسبت دیگر نمانده است. بلکه از روز 17 آذر و در اشکال گوناگون ادامه یافته است. این سندی است بر اینکه، توده دانشجویان، از تظاهرات مناسبتی*1 عبور کرده، به سمت اقدامات اعتراضی هر روزه و در سراسر کشور، گرایش پیدا کرده اند. این تغییر تاکتیک سیاسی، از زوایای گوناگونی اجتناب ناپذیر شده است. بطور خاص، اشکال تاکنونی اعتراض، موجب دلسردی بخشی از توده دانشجویان شده، با اخراج و تعلیق از تحصیل، تمایل به خروج از کشور، شدت گرفته است. طبق آمارهای فعلی، طی 6 ماه اخیر، بویژه ماههای نزدیک، بیش از 4200 نفر از ایرانیان، قبل از همه، از میان فعالین سیاسی، هنرمندان و دانشجویان، در کشورهای غربی درخواست پناهندگی نموده اند.

تاکتیک سیاسی سرکوب افراطی کنونی رژیم، بر واقعیت رواج اعتراضات هر روزه، همچنین امکان ظهور یک جنبش کارگری سیاسی، متکی شده است. این واقعیتی است، که ورود توده کارگران به مبارزات و با خواستهایی در حمایت از دانشجویان، همه نقشه های سرکوب و سلطه گری رژیم اسلامی را، بیکباره بر سر آنها آوار خواهد ساخت. کابوس اصلی رژیم اسلامی، ورود یک طبقه اجتماعی به عرصه کشمکشهای قدرت است، که بنا به موقعیت خود در تقسیم کار اجتماعی، قادر است با سرعت، قدرت اقتصادی و مالی دستگاه حاکم را به زمین بکوبد. از این رو، موضوع به آتش کشیدن جنازه خمینی، و تظاهرات هر روزه، اهمیتی بیش از آنچه که دارند، کسب میکنند.

کیفیت توازن قوای سیاسی در کشور- آنچه که حاکمان به القاء آن دست زده اند- به نفع رژیم اسلامی تغییر نکرده، دارای ظرفیتی برای تغییر در این جهت هم نیست؛ اقدامات و عربده های کنونی رژیم در محتوا، تنها یک خیز دیگر، نظیر مراحل متعدد تاکنونی، برای ابراز قدرت و ترساندن مردم است. در کنار آن اما، عدم توانایی سرکوب قطعی مردم، بطور واقعی حکومت اسلامی را به صرافت نوعی پذیرش وضع موجود، و کشاندن موسوی به رعایت " خط قرمز" ها، انداخته است. سران حکومت، توده دانشجویان و موسوی را تهدید به سرکوب قاطعانه تر میکنند، در کنار آن، در لحن و کلمات و سخن، ناتوانی خود را بروز داده، نوعی خواست سازش با اصلاح طلبان را هم بنمایش میگذارند. این، شرایط واقعی رژیم اسلامی بوده، و فاقد زمینه ارتقاء به سمت درنده خوییهای بیش از حد تصور است. اینکه اصلاح طلبان، به سمت تسلیم شدن به یک سازش رفته، رشته های تاکنونی خود را پنبه کنند، با " عقلانیت" ادعایی آنها، سر سازگاری ندارد. این بویژه قبل از هر چیز مستلزم آن است، که میرحسین موسوی، دست به تصفیه وسیع صفوف هواداران خود زده، بطور عملی، برای ایجاد صفی از معترضان در چهارچوب قانون اساسی، اقدام کند. شواهد فعلی، بر قطعی بودن ورود به چنین پروسه ای از سوی اصلاح طلبان و قبل از همه، بر امکان موفقیت آن، دلالت نمیکنند.

رژیم اسلامی، قادر به اعدام بازداشت شدگان اخیر، بازداشت موسوی، خاتمی و کروبی نیست. اما دارودسته حاکم، بر حجم بازداشتها و صدور احکام سنگین، و به اعدام زندانیان اجتماعی و یا سیاسی در برخی مناطق افزوده، بر شدت سرکوب تظاهرات خیابانی، دامن خواهد زد. رژیم اسلامی، بر تلاشهای خود بمنظور آزمایش بمب هسته ای سرعت بخشیده، بهانه جویی برای شروع یک جنگ خارجی را، افزایش خواهد داد. بجز احتمالات ذکر شده، هیچ راه دیگری برای حکومت اسلامی، نه زمینی و نه آسمانی، بمنظور غلبه بر وضعیت موجود، و یا پوشاندن ناتوانی خود، باقی نمانده است.
www.j-shoraie.blogspot.com www.radikaldemokratik.blogspot.com
آرشیو:
www.j-shoraii.blogspot.com pouyane50@yahoo.de
---------------------------


*1- دراشاره به سخنرانی آخوند جونده، شجونی
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=76810

*2- میرحسین موسوی بدون تردید، بیشترین حمایت را – با هر تحلیلی و به هر دلیلی- در میان دانشجویان و استادان دانشگاهها دارد. او برخلاف ظاهر آرام، برخورد ظاهراً منفعلانه و نصایح اصلاح طلبانه، بر اوضاع کشور و محتوای سیاسی شرایط، مسلط است. موسوی بشیوه ای – که این نگارنده مایل به جار زدن آن نیست!- از طرق ساده و علنی، با جامعه تماس گرفته، نیروی نزدیک بخود را بلحاظ فکری و سیاسی، تغذیه و هدایت میکند. او حداقل در این رابطه نشان داده است، که به پیمان اتئلاف نانوشته با توده دانشجویان و نه فقط " خودی ها"، حدوداً پایبند مانده است. جناح " اقتدار گرا"، در هیئت میرحسین موسوی، با حریف " عاقلی" طرف است، که با از سر گذراندن 6 ماه کشمکش رو در رو با این جناح، دیگر کاملاً " خودی"، بمعنای گذشته آن نیست. موسوی در اینجا اما تنها نیست. او با خود، بخشی از نیروی حامی سنتی این رژیم را به همراه کشیده، در ارتباط با آنان، نقش روشنگرانه و معلم فکری را داشته، قادر است، یک انشعاب اجتماعی را به رژیم اسلامی تحمیل کند. هم آنکه، برای جناح حاکم، اصلا قابل قبول نیست. چنین انشعابی، همه حوزه های قدرت و مالکیت را در بر گرفته، جناح حاکم قادر به بی اعتنایی به آن، نخواهد بود.

*3- " تظاهرات مناسبتی"، به تظاهرات سیاسی در مناسبتهای خاص اشاره میکند. بهر حال این ترکیب، از نظر دستوری و سیاسی نادرست نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

تنها به " جرم " عشق ورزیدن!










مصلح زمانی، جوان 23 ساله سنندجی، پس از 6 سال زندان، صبح امروز در زندان دیزل آباد کرمانشاه، به دار آویخته شد. تنها به " جرم " عشق ورزیدن؛ تنها و تنها به " جرم " عشق ورزیدن!

رژیم اسلامی بر اساس باورهای جنایتکارانه مذهبی و در چهارچوب شرایط جدید سرکوب و ترور نسل جوان، آگاهانه و در آستانه ماه محرم، ماه شیادی و مظلوم نمایی، جوانی" سنی" را، نظیر قربانی و به انتقام قتل فرزند " امام حسین" نکبت خود از سوی سنیان عصر حجرعربستان، سر برید! درست نظیر یک قربانی! در کشوری با " تمدن " زشت و ننگین 7000 ساله آن، تمدن نکبت و سلطه گری و دروغ و پلیدی! " تمدن " آدمکشان و ریاکاران و جانیان حرفه ای!

ایران و صاحبان ثروت و نفوذ و " روشنفکران " لیبرال و مذهبی آن، بیش از آنکه ترحم انگیز باشد، نفرت انگیز و چندش آور شده است!

در این میان شیادانی در خارج یافت میشوند، بدون هیچ شباهتی به مردم شرافتمند کرد، که در هر تجمع محفلی و کاغذ سیاه کردنی، ادعا میکنند: بیش از 30 سال است، که در کردستان یک جنبش انقلابی وجود داشته، هرگز هم دچار شکست نشده است. معلوم نیست، این " جنبش انقلابی" کذایی و روئین تن، چرا قادر به ایجاد حداقل شرایط بسیج نیرو در این منطقه نیست؛ در حالیکه، ضدانسانی ترین جنایات، آنهم پی در پی، در این منطقه رخ میدهند.

چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۸

آقای اصلاح طلب! " امام " شما، بنیانگذار چنین عدالتی است!


مسئولین جنایتکار زندان دیزل آباد کرمانشاه: " در این هفته، مصلح را به قصابخانه میبریم"

اکبر تک دهقان
25 آذر 1388- 16 دسامبر 2009

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و حقوق بشر ایران*1، طی اطلاعیه ای بتاریخ سه شنبه 23 آذر- 14 دسامبر، خبر از قصد دستگاه بیدادگری رژیم، برای قتل نوجوانی در کرمانشاه میدهد. این حقیقت تلخ که باور کردن آن غیرممکن است، باید به همگان نشان دهد، رژیم اسلامی در هدف کنونی خود برای قلع و قمع مبارزات مردم، مصر و جدی است.

جوان سنندجی مصلح زمانی، در 17 سالگی با دوست دختر خود در اطراف شهر سنندج، بازداشت شده است. " جرم" او داشتن رابطه " نامشروع" با دوست دختر خود است. به دلیل این رویداد صرفاً عادی انسانی، و فاقد هرگونه اهمیت قضایی، مصلح در زمان فوق، از سوی قاضی بیدادگاه سنندج، به اعدام محکوم میشود. مراجعه به مرکز بیدادگری در تهران هم نتیجه ای ببار نیاورده، حکم فوق تأیید میگردد. از آن پس، 6 سال است که او با این حکم ضدانسانی دست و پنجه نرم کرده، در زندان سنندج، به بند کشیده شده است. اجرای این حکم در تیرماه سال 1386، بدلیل اعتراضات خانواده طرفین و مردم متوقف شد. این در حالی است، که دوست دختر و خانواده او، تاکنون چندین بار و کتباً از هر گونه شکایتی خودداری کرده، مخالفت خود را با اجرای حکم جنایتکارانه اعدام، اعلام کرده اند.

تبهکاران مستقر در زندان سنندج، بشدت بر اجرای حکم اعدام او اصرار دارند؛ و از آنجا که امکان اجرای حکم در این شهر را مشکل میدیدند، پرونده و سپس خود زندانی را به زندان دیزل آباد کرمانشاه، منتقل نموده اند. حال در همین هفته، خبر اجرای حکم اعدام او برای روز پنجشنبه 26 آذر، اعلام گردیده است. زندانی مصلح زمانی، بمحض شنیدن خبر قتل او در این هفته، از هر دو پا فلج شده، که پزشک زندان آن را تأیید، و اجرای حکم را غیرانسانی و غیرقانونی دانسته است.

با وجود دهها حزب و سازمان در کردستان، اما هنوز کمترین اطلاعات منظم و قابل اعتمادی، در باره عناصر جنایتکار صاحب قدرت و موقعیت در این استان، بویژه عکس و آدرس آنها، وجود ندارد. باید برای این همه حزب و سازمان در کردستان، که قصد حکمرانی تا خراسان شمالی را دارند، ساده باشد، که لیست اسامی همه قضات، شکنجه گران، مأمورین انتظامی، زندانبانان و کارکنان مراکز آدمکشی در شهرهای کردستان را بدست آورند. انتشار منظم تصاویر و مشخصات قاتلان در این منطقه، خود سهمی جدی در توقف و یا تعدیل وحشیگریهای آنها، ایفا خواهد کرد.

هم اینک 13 زندانی سیاسی و اجتماعی محکوم به اعدام، در کردستان وجود دارند. دستگاه بیدادگری رژیم، که در روشهای خود مهارت کسب کرده، همواره گروهی از زندانیان را در صف اعدام نگه داشته، تا درصورت تخفیف زیر فشار افکار عمومی، حداقل قادر به قتل یک یا دو نفر از آنها شود. از این رو، اگر زینب جلالیان و یا فرزاد کمانگر، از دست آدمکشان حاکم جان سالم بدر ببرند، این به این معنی است، که احتمالاً فرد دیگری در همین روزها، بدار آویخته خواهد شد. به اینترتیب، مصلح زمانی یکی از کاندیداهای حقیقی این نوع قتل سازمانیافته است. اینکه خبر اعدام مصلح، میتواند مستمسکی برای اجرای همین حکم، علیه زندانیان نامبرده در بالا باشد، دور از انتظار نیست. قصد رژیم اسلامی برای دست زدن به جنایت فوق اما، تنها مورد در روزهای اخیر نبوده است

مأمورین رژیم اسلامی در شهر اهواز همچنین، طی دو روز یکشنبه و سه شنبه هفته جاری، دو گروه از زندانیان سیاسی و عادی را در این شهر به دار آویختند. آنها حتی از " امت شهید پرور" خون آشام خود هم، از طریق تبلیغات خیابانی دعوت کردند، در مراسم آدمکشی شرکت کرده، از آن لذت ببرند. دژخیمان رژیم اسلامی هرگز تا این حد وقیح نبودند، که به چنین شیوه ای، برای توسل به ارعاب مردم دست بزنند.

هچیک از جریانات مدعی " ملی" بودن، کمترین اعتراضی به بربرمنشی آشکار رژیم اسلامی علیه مردم، در موارد مشابه بالا نکرده، برعکس، همچنان جامعه بجان آمده را به " عدم خشونت" فرامیخوانند؛ آنها تنها به جایگاه آتی خود در ساختار قدرت فکر کرده، حقوق مردم برایشان پشیزی ارزش ندارد. در صورتیکه، بر اساس بدیهیات دفاع از حقوق ملت، آنها میبایستی حداقل در چنین مواردی، با تکه اعلامیه ای، از جوانی که فقط بجرم رابطه با دوست دختر خود به بالای دار میرود، دفاع کرده، از تبلیغات خیابانی برای آدمکشی در ملاء عام، اعلام انزجار کنند.
www.j-shoraie.blogspot.com www.radikaldemokratik.blogspot.com
pouyane50@yahoo.de
----------------------------
توضیحات
*1- نشانی اطلاعیه مورد استناد این مقاله:
http://www.azadi-b.com/J/2009/12/post_11.html
نشانی سایت اینترنتی انجمن مذکور:
http://anjomane-d.blogspot.com/
Tel: 0044-7930193378 تماس با مسئول انجمن:
طوماری برای اعتراض علیه این حکم جنایتکارانه:
http://www.petitiononline.com/MZ2207/petition-sign.html
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸

هیاهو بر سر چیست؟


هدف رژیم و اصلاح طلبان از جنجال کاذب پیرامون عکس خمینی، محدود ساختن مبارزات توده ای به چهارچوب حکومتی است.

اکبر تک دهقان
23 آذر 1388- 14 دسامبر2009

در روز 16 آذر، طی یکی از تظاهراتهای بزرگ دانشجویی، عکسی از خمینی جلاد، بنیانگذار کوره آدم سوزی اسلامی، بحق و کاملاً قابل انتظار، هر چند پس از ماهها ترس و تعلل، به آتش کشیده شد؛ البته اینکه، این حادثه برای اولین بار روی داده باشد، هنوز قابل اثبات نیست. پس از آن، جناح حاکم رژیم اسلامی، کاملاً سازمانیافته، دست به انجام تبلیغاتی در این رابطه زده، مستقیم و غیرمستقیم، جناح اپوزیسیون خود، اما در واقع توده میلیونی معترضین را، به انجام اقدامات سرکوبگرانه تهدید میکند. همه ماجرا، احمقانه تر و ناشیانه تر از آن طراحی شده و در حال اجرا است، که حکومت اسلامی قادر شود، بر آن اساس، دست به قلع و قمع جنبش انقلابی، حتی اتخاذ یک سیاست جدی علیه آن بزند. آنها دیگر قادر نیستند، این بازی را به یک شام غریبان جدید تبدیل ساخته، و کمترین نتیجه سیاسی قابل اتکائی از آن بگیرند.

در روز 21 آذر، سایت کلمه وابسته به جناح موسوی، اطلاعیه کوتاهی با عنوان " مردم هوشیار باشند، اتفاقی در پیش است "، از میرحسین موسوی را درج کرد. در این اطلاعیه آمده است:

" در پی اجرای سناریویی از پیش طراحی شده « حرمت شکنی از امام »، و نسبت دادن آن به دانشجویان، از دیروز رسانه های رسمی، تبلغیات حجیم و هدف‌داری را آغاز کرده‌اند، که با توجه به اطلاعات به دست آمده، به نظر می‌رسد، زمینه ‌چینی برای برخی رفتارهای غیرمتعارف جدید باشد."*1

سایت کلمه سپس به کلیه حامیان" جنبس سبز" توصیه کرده است: در این زمینه کاملا هوشیار باشند، و مرتبا خود را از آخرین تحولات، مطلع نگهدارند.

همه داستان ظاهراً از روز 16 آذر و اخبار ساعت 20.30 صدا و سیمای رژیم، شروع شد. در این برنامه، تصاویر و اطلاعاتی درست و نادرست از تجمعات دانشجویی، از آن میان، تصویری از یک عکس پاره و یا آتش زده خمینی، که بر روی زمین افتاده، پخش میگردد. اینکه مسئولین باند مافیایی صدا و سیما، قصد معینی از اقدام خود داشتند، بدون هیچ تردیدی روشن است. پیش از آن، خاکریز تقدس قلابی علی خامنه ای سقوط کرده بود، و دیگر نباید سنگر تقدس بنیانگذار این ماشین آدمکشی هم از دست میرفت؛ در آن صورت دیگر، چیز زیادی از رژیم تقدسات ارتجاعی- که تماماً از طریق ترور و اعدام ایجاد شده اند- باقی نمی ماند.

بیش از 6 ماه است، که شعار " مرگ بر خامنه ای"، و پاره کردن و آتش زدن عکس او، به واقعیت جاری تعلق دارد. در حالیکه، حتی یکبار آه و ناله صدا و سیمای رژیم بلند نشده، و کسی از خیل جانیان و مداحان ریز و درشت حاکم، برای تقدس خاکستر شده خامنه ای، اشکی نریخته است. تئوریسینهای رژیم اسلامی در صدا وسیما و کیهان آن، ظاهراً دست به کشف تازه ای زده، برای پوشاندن ناتوانی محض خود از مقابله با جنبشهای اعتراضی، توجیه جدیدی تراشیده، تاکتیک فرار به جلو را اتخاذ میکنند.

جنجال به راه افتاده، در نگاه اول، به نوعی پاپوش دوزی برای میرحسین موسوی شبیه است؛ البته در سطح معینی، این موضوع صادق است. اما اصل موضوع مهم تر است. " متفکرین" رژیم اسلامی، به این وسیله قصد دارند القاء کنند، که همه 6 ماه سرکوبگری جنایتکارانه آنها، نوعی شوخی و ادب کردن، نظیر حکم فلک کردن بچه ها در کلاس را داشته، کسی نباید خیال کند، این رژیم قادر به سرکوب تظاهرات نیست. به این ترتیب، آنها به مردم ندا میدهند، که مبارزات تاکنونی مردم، نه مبارزات ضدرژیمی و با هدف سرنگونی این ماشین آدمکشی، بلکه نوعی اعتراضات در چهارچوب رجوع به " امام" آنها، و اجرای بهتر قانون اساسی بوده است؛ تقریباً همانکه اصلاح طلبان خود میگویند! دلیل توسل آنها به ایجاد این دلخوشی برای خود و به اصطلاح تهدید جدید مردم، وقوع تظاهرات گسترده، مستقل و علناً ضد رژیمی 16 آذر در سراسر کشور، و پنبه شدن همه رشته های تهدید، سرکوب، شکنجه و دستگیریهای گسترده، و احکام طولانی زندان در مقطع اخیر است. در حالیکه پیش از آن، تهدیدهای غلاض و شداد فرماندهان سرکوب، بازداشتهای وسیع و حبسهای طولانی دانشجویان، باید درست از همین تحول، یعنی اعتراضات قدرتمند و مستقل 16 آذر آنهم در سطح سراسری، جلوگیری میکردند.

راه چاره بالا در عین حال، نوعی چراغ سبز به موسوی است. او باید شیرفهم شود، که جناح حاکم، او را در سطح یک مخالف قانونی پذیرفته، از آنجا که او، از خط قرمزهای تاکنونی مورد توافق دو جناح، یعنی توقف در ایستگاه خمینی، عبور نکرده، بلکه بگفته بعدی موسوی و مورد انتظار جناح حاکم: پاره کردن عکس خمینی، باید کار ضد انقلاب بوده باشد! به این ترتیب، دو جناح رژیم به نوعی توافق ناگفته دست پیدا میکنند: اعتراضات خیابانی تا سطحی آری، جسارت به مقدسات حکومتی خیر! دقیقتر: اعتراضات خیابانی؛ بشرط عدم پیشروی آن به سمت یک قیام مسلحانه!

چنین توافقی اما، در همین سطح ناگفته ها محدود نمی ماند. موسوی و کروبی، با تاییده ای که از " کودتاچیان" دریافت میکنند، باید با جدیت هر چه بیشتری، به مهار زدن بر مبارزات روزمره مردم بپردازند؛ بهر حال، تعهد در مقابل تعهد! اینکه آیا در جناح اصلاح طلبان امیدی به حفظ رژیم وجود دارد و یا خیر، هنوز ناروشن است؛ از این رو، امکان موفقیت تاکتیک سیاسی قاطعیت علیه " ضدانقلاب" درون اعتراضات، فعلاً خیالی بیش نیست. همین گنگی و ابهام، بزرگترین مانع دست و پاگیر برای موسوی و کروبی خواهد بود. آنها باید بر اساس محاسبات " عقلانی"، از میزان پایبندی حریف به تعهدات نانوشته مطمئن گشته، کبوتر را در هوا نخرند.

سرکوبگران رژیم اسلامی، بمدت 6 ماه است، که مردم را در کوچه و خیابان، به گلوله بسته، آنها را مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار داده، شکنجه و تجاوز در زندانها، هسته اصلی شیوه بازجویی آنها از بازداشت شدگان را تشکیل داده است. آنها پیش از هر تجمعی، مردم را با هزار و یک ترفند و تهدید، از عواقب اعتراضات خیابانی میترسانند. با اینحال، بازهم صدها هزار نفر انسان بی باک، به خیابانها می ریزند و به تهدیدات و وحشیگریهای آنها، پوزخند میزنند. بنا براین، برای رژیم اسلامی، بعد از 6 ماه کامل تکرار وضعیت کنونی، سوال معروف " چه باید کرد؟" بطور واقعی مطرح میشود.

ترفند جدید و مثلا فکر شده در " اتاق فکر" حاکمان، باید تواًمان به چند هدف دست یابد:

1- تهدید دستگیری موسوی و کروبی را، نظیر شمشیر داموکلوس، بالای سر آنها و معترضین نگاه دارد، تا آنها در انجام اقدامات بعدی خود، محتاط گردند.

2- از فروریختن هر چه بیشتر تقدسات ارتجاعی خود، نظیر " مقام معظم رهبری" و " امام خمینی"، جلوگیری کند.

3- مرز برخورد به خمینی را به عنوان خط قرمز کشمکش میان دوجناح یادآوری و تثبیت کرده، تظاهرکننده گان را وادار به رعایت آن سازد؛ و این چیزی جز شکست تدریجی مبارزات مردم، نتیجه ای ندارد.

4- رژیم اسلامی درعین حال به شیوه جبونانه ای، و بطور غیرمستقیم " نخ " میدهد، که حکومت، دیگر از خیر تقدس و " حرمت" رهبر شیاد فعلی خود گذشته است! البته با اینهمه شعار و پاره کردن عکس او، دیگر تقدسی برای او نمانده، و احیاء " حرمت " یک جنایتکار رسوای خاص و عام، عملاً هم غیرممکن شده است.

5- میان تظاهرکنندگان تفرقه ایجاد کرده، طوری که عناصر چپ و مبارز از سوی طرفداران موسوی، به جدا شدن از تظاهراتها مجبور شوند. از این طریق، تظاهراتها را، به عنوان یک واقعیت مسلم پذیرفته، اما میان عناصر شریک در آن، صفبندی خودی و غیر خودی را تشدید کنند.

6- مبارزات خیابانی در 16 آذر نشان از تغییر کیفیت اعتراضات، و نزدیک شدن به حسابرسی به خمینی جلاد داشت؛ که ادامه آن، برخورد تند و تهاجمی علیه خمینی و اساس پیدایش نظام اسلامی را بدنبال خواهد آورد. تاکتیک سیاسی رژیم اسلامی در ماجرای اخیر، جلوگیری از اوج گیری مبارزات به این سطح است.

7- براساس تئوری جدید متفکرین تبلیغاتی رژیم، تاکتیک جدید باعث تقویت موقعیت طرفداران موسوی و کروبی در میان دانشجویان شده، آنها را به مرزبندی بیشتر با غیرخودی ها سوق داده، یک جنبش اعتراضی سبز قانونی بوجود می آید. به اینترتیب، ناخالصی های فعلی این جنبش تصفیه شده، و آنچه که عناصر اسلامی- افراطی در این جناح مطرح میکنند، یعنی، جبهه ای از طرفداران " جمهوری اسلامی"، تشکیل میگردد. این جبهه دیگر نیازی به راهپیمایی نداشته، پیرامون این بند و آن بند قانون اساسی، میتوان با خیال راحت و پشت درهای بسته، با یکدیگر چانه زد.

8- سیاست توسل به حفظ تقدس خمینی، در همان حال، نوعی تست کردن موسوی و انجمنهای اسلامی دانشگاهها است. از دید مبتکران این سیاست: از آنجایی که موسوی عاشق و شیفته خمینی- از دید حاکمان و بدرست، احساسی عقب مانده و کودکانه – است، بنابراین میتوان موسوی را از چشم اسفندیار او مورد تهاجم قرار داد. به این ترتیب که او را وادار ساخت، در این رابطه بنفع " امام" و رژیم اسلامی موضع گیری کند. در غیر اینصورت معلوم میشود، که علاقه او به خمینی فقط نوعی سیاست " تقیه " برای دستیابی به اهداف سیاسی است. بنظر طراحان سیاست بالا، موسوی در صورت شکست در این آزمایش، از سوی طرفداران " صادق" نظام، یعنی خانواده شهدا و معلولین جنگ، و انجمنهای اسلامی دانشگاهها، طرد شده، حداقل مورد چون و چرا قرار میگیرد.

9- شخص موسوی از سوی جناح حاکم بطور نانوشته مأموریت خواهد داشت، خود مواظب شعارهای تظاهر کننده گان بوده، از سمت گیری " ساختارشکنانه" آن ممانعت کند.

10- حال که نمیتوان مستقیماً از این رژیم جانی دفاع کرد، باید " حرمت" نداشته خمینی، عمده شده، نوعی احترام به او طلب گردد. در قاموس این رژیم و در ذهن هر شکنجه گر و بسیجی، حفظ " احترام" به خمینی جنایتکار، یعنی حفظ وضع موجود!

11- نزدیکی ماه محرم، یعنی ماه شیادی و مظلوم نمایی، سران رژیم را به فراست موضوعی که به موضوع سینه زنی و گریه و زاری عمال آن تبدیل گردد، انداخته است. از این رو، مداحان و تیرخلاص زنان، که دیگر کسی در خیابان برای درنده خویی های آنها، تره خرد نمیکند، تریبونی برای شیادی پیدا کرده، از طرق سهل تر و " نرم " تری به سراغ مردم معترض بروند.

توسل به تاکتیک تحمیل حفظ تقدس خمینی به تظاهرکننده گان، و وادار ساختن آنها به تبرئه خود، علامتی است که رژیم اسلامی، دیگر امیدی به توقف مبارزات مردم از طریق سرکوب نظامی ندارد. حال از این پس باید، با راه اندازی شام غریبان خمینی و نعره کشی واماما واماما، این درماندگی حکومت اسلامی جبران، و یا حداقل پنهان شود.

سیاست رفتن به سراغ مقدسات مذهبی و حکومتی، از یک طرف تیر آخر این رژیم جانی برای کنترل و یا توقف مبارزات توده ای است، از سوی دیگر، نمایش فرسودگی هر دو جناح رژیم اسلامی است. جناح غالب، هر نوع وحشیگری برای توقف مبارزات مردم را امتحان کرده، درمانده تر از روز اول، به گل نشسته است. جناح موسوی، ناچار است، مداوماً به دنبال مردم حرکت کرده، آنان را از توسل به یک قیام مسلحانه(" عدم خشونت") باز دارد و هر روز، روز از نو و روزی از نو! او دیگر نمیتواند سیاست دنباله روی از مردم را نظیر ماههای گذشته ادامه دهد- از آنجا که مبارزات روزمره بطور اجتناب ناپذیری، به سمت تاکتیکهای سرنگونی رژیم، تمایل پیدا میکنند.

موضوع بالا، همانطور که گفته شد، دو طرف دارد؛ یعنی موسوی و جناح " جبهه جمهوری اسلامی" او هم، جزئی از بازیگران تأتر حکومتی کنونی هستند. در این جناح، بخش مرفه طبقه متوسط شهری و قبل از همه تهرانی، صاحبان موقعیتهای اداری، تخصصی و بویژه دارندگان مدارج دانشگاهی، سود برندگان از نابودی سازمانهای انقلابی و 8 سال جنگ ویرانگرانه، و شاغلین لیبرال در دفاتر شرکتهای خارجی مقیم ایران نشسته اند؛ یعنی پایگاه اجتماعی خاص میرحسین موسوی و مهدی کروبی؛ یعنی همه آنهایی که بعد از حمام خون دهه 60، با حدت و شدت، دانشجویان بازمانده از ترور و ترسیده از قتل عام نسل خود را، با روح عظمت طلبی اسلامی- هخامنشی، و نظریات ضدکمونیستهای مدافع بازار سرمایه داری مسموم کردند.

این جریان تحصیل کرده گان ارتجاعی، و مجرمان قلم بدستی که بر محل کار اعدام شدگان و فراریان از کشور تکیه زده اند، از جنجال پیش آمده، کمال استفاده را خواهند برد. آنها و برخی مسئولین راست انجمنهای اسلامی، تلاش خواهند کرد، از فضای پیش آمده، هر چه بیشتر برای تبلیغ و تثبیت سیاست خود، یعنی جلوگیری از ابتکارات مستقل توده دانشجویان و توسعه انقلاب کنونی، سود ببرند. جناح راست افراطی طبقه متوسط اسلامی، بر پشتیبانی از موسوی تأکید کرده، و با " امام خمینی " لعنتی خود، تجدید عهد خواهد کرد. این نیروی " اساتید" و صاحبان مدارک فاقد کیفیت علمی، بخوبی به این حقیقت آگاه است، که امتیازات فعلی آن، نه ناشی از غلبه بر حریفان خود در رقابتی آزادانه در بازار کار، بلکه محصول حذف رقیبان از طریق قتل عام آنها است. این راز سرسپردگی آنها به اصلاح طلبان، کینه و نفرت افراطی علیه کمونیستها و آه و ناله علیه " توهین" به ساحت نحس " امام ره " شان است.

برخلاف تصور همه نقش آفرینان اسلامی و لیبرال جنجال کنونی، مبارزات توده ای در کشور، بدون کمترین تزلزلی به پیش خواهد رفت. نه تنها این، بلکه توده دانشجویان، از این پس بیش از گذشته در موقعیتی خواهند بود، که به جنایات خمینی جلاد فکر کرده، بنیانگذار هیتلرمنش 30 سال بردگی اسلامی در این کشور را بهتر بشناسند. مقدسات رژیم اسلامی، از این پس هر چه بیشتر در مبارزات روزمره مردمً، لگد خواهند خورد. مردمی که به قصد کسب حقوق زمینی به خیابان آمده، خود را به آب و آتش میزنند، بتدریج طوق وحشت از قدرتهای مقدس را پاره کرده، ردای آسمانی این سلطه گران بربرمنش خاکی را از
قامت
آنها کشیده، و چهره حقیقی قاتلان و شکنجه گران مقدس را، لخت و عریان در برابر چشمان همگان قرار خواهند داد.

www.j-shoraie.blogspot.com www.radikaldemokratik.blogspot.com برنامه سیاسی pouyane50@yahoo.de www.j-shoraii.blogspot.com آرشیو
-------------------------------------------

توضیحات
*1- رنگ آبی و خط کشی، از این نگارنده است. نشانی یادداشت موسوی:
http://hammihannews.com/news/7931
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۸

21 آذر، روز توحش سلطنتی علیه مردم ایران!


اکبر تک دهقان

انتشار اول: 27 آذر 1384 – 18 دسامبر 2005
انتشار دوم: 22 آذر 1388- 13 دسامبر 2009 *1



تقدیم به نسل جوان کشور که پیرامون تاریخ معاصر ایران، از طبقات حاکمه، جز دروغ و تحریف، در اختیار آنان قرار نگرفته است!

روز بیست و یکم آذر سال 1325، یاد آور جنایت بزرگ رژیم پهلوی و ماشین سرکوب آن، علیه شهروندان کشور در آذربایجان و کردستان است. در این روز و روزهای پس از آن، با تهاجم سنگین ارتش جنایتکار شاه، و حمایت فعالانه قدرتهای امپریالیستی، دولتهای دموکراتیک و خود مختار در آذربایجان و کردستان سقوط کرده، سرنوشت مبارزات مردم ایران، برای چندین دهه، بنحو فاجعه باری رقم خورد. ارتش سرسپرده شاه، که 5 سال پیش از آن، بدون کمترین مقاومتی، کشور را به ارتشهای متفقین تحویل داده بود، در کشتار کمونیستها، مردم زحمتکش و شرافتمند ایران، لحظه ای درنگ نکرده، به بربریت تمام عیار متوسل گشت*2. برای جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی، یاد آوری این روز تلخ و گرامیداشت خاطره جان باختن دهها هزار نفر از مردم مبارز و محروم، بزرگداشت سنتهای انقلابی تاریخ خود و درس گیری از تجارب آن است.

در میان دو جنبش انقلابی یاد شده، بویژه دولت پیشه وری بمثابه جناح چپ انقلابی جنبشهای دموکراتیک- کارگری دهه 20 تا اوائل دهه 30 ( جنبش ضد استعماری و ملی شدن صنعت نفت)، جایگاه ویژه ای کسب کرد. این دولت پس از پیروزی، قادر به تحقق یک برنامه مردمی در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گشت. دلایل اصلی پیدایش و قدرت گیری آن را میتوان چنین برشمرد:

1- ریشه دار بودن سنتهای سوسیال- دموکراسی انقلابی در آذربایجان، و وجود روحیات و سنتهای حزبیت و تشکل یابی در میان مردم.

2- نقش تعیین کننده مردم آذربایجان در انقلاب مشروطه، و وجود سابقه و زمینه نیرومند در این منطقه برای تحقق کامل اهداف این انقلاب.

3- توسعه دموکراتیک سرمایه داری در آذربایجان بر خلاف تهران، و از این طریق، وجود زمینه واقعی خواست حقوق شهروندی از سوی کارگران و طبقه متوسط شهری.

4- سیاست تحقیر فردی و اجتماعی آشکار علیه شهروندان غیر فارس زبان، و نفی حقوق بدیهی مردم در کاربرد زبان مادری از سوی رژیم پهلوی.

5- غلبه فرهنگ شوینیسم فوق ارتجاعی " قوم پارس" دوران بدویت، و نحوست " نژاد آریا " بر مناسبات فرهنگی- اجتماعی و سیستم آموزشی کشور، که با عادات دموکراتیک مردم آذربایجان سازگار نبود.

6- عدم امکان دخالت مردم آذربایجان در اداره منطقه؛ درحالیکه خود در انقلاب مشروطه از بانیان انجمن های ایالتی و ولایتی بودند، و این به بخشی از فرهنگ سیاسی مردم آذربایجان تعلق داشت.

7- انحصار موقعیت های اداری و قدرت از سوی وابستگان پهلوی، و اعمال تبعیض تحقیر آمیز علیه شرکت مسئولین غیر فارس زبان در نظام اداری سراسری.

8- سلطه دیکتاتوری افسارگسیخته، و تمرکز افراطی حکومت مرکزی در رژیم پهلوی.

9 - فقر هولناک حاکم بر زندگی زحمتکشان؛ در کنار آن، غارت علنی ثروتهای کشور از طریق کمپانیها و دولتهای امپریالیستی، و نقش آشکار دربار پهلوی در این تبهکاری.

10- محدودیت وسیع آزادیهای سیاسی در کشور، و بویژه سرکوب بی وقفه فعالیتهای کمونیستی و اتحادیه ای که رهبرانی نظیر پیشه وری، بیشترین صدمات را از آن متحمل می شدند.

11- نقش رژیم پهلوی در نابودی دست آوردهای دموکراتیک انقلاب مشروطه و جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران( رشت، 1299)، که جزء مهمی از خود-آگاهی سیاسی مردم آذربایجان را می ساخت.

12- سرسپرده گی رژیم پهلوی به قدرتهای امپریالیستی و نقض مداوم استقلال کشور از سوی دربار سلطنتی، که با روحیات شکل گرفته مردم آذربایجان از طریق انقلاب استقلال طلبانه مشروطه بیگانه بود.

13- تأثیر تجربه جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران ( رشت، 1299)، که بسیاری از انقلابیون آذربایجانی، از جمله حیدر عمواغلی و پیشه وری از رهبران آن بودند. دولت جمهوری، از طریق توطئه امپریالیسم انگلستان، دربار قاجار و تهاجم جنایتکارانه دسته "قزاقان" تحت فرماندهی رضاخان، سرنگون شد. قتل حیدرخان، که در اثر توطئه دسته جات نزدیک به رژیم مرکزی صورت گرفت، جزئی از خودآگاهی بخش پیشرو جامعه آذربایجان را تشکیل میداد.

14- تأثیر مثبت حضور ارتش سرخ در ایران، بویژه اینکه این ارتش، قدرت مهیب فاشیسم را در جهان در هم شکسته بود؛ قدرتی که حامی اصلی دیکتاتوری رضاخان را تشکیل میداد.

15- اتوریته معنوی ناشی از موقعیت سیاسی جمهوری شوروی آذربایجان، که بخشی از یک ابرقدرت جدید بوده، و در سطح توسعه یافتگی بهتری نسبت به آذربایجان ایران، قرار داشت.

16- سوء ظن مردم آذربایجان به احتمال تحکیم دوباره نفوذ قدرتهای امپریالیستی و نابودی آزادیهای نیم بند ناشی از سقوط رضاخان.

دولت پیشه وری، ادامه مستقیم انقلاب در نیمه راه متوقف مانده مشروطه و جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران، در دوره شکوفایی شرایط جدید توسعه این جنبشها، در شرایط تضعیف قدرت سلطنت، و تقویت هر چه بیشتر قدرت شوروی و کمونیسم در جهان بود.

در شناخت ماهیت مبارزات سیاسی در هر دوره ای و تحت رهبری هر طبقه ای، آنچه برای کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی اهمیت دارد، نحوه برخورد این جنبش به حقوق سیاسی- اجتماعی توده های مردم، قبل از همه زحمتکشان است. در درک انقلابات اجتماعی و موضع گیری نسبت به آنها در ایران، هیچ معیار دیگری بجز این، نمی تواند مبنا قرار گیرد. بر این اساس، دولت پیشه وری نه فقط در محتوای سیاست و برنامه های خود، نماینده مردم زحمتکش آذربایجان، بلکه بدون هیچ تردیدی، نماینده حقیقی منافع اکثریت زحمتکشان ایران نیز بود.

اقدامات گسترده دولت پیشه وری، در تأمین برابر حقوقی شهروندان و مبارزه با تبعیض علیه زنان، ایجاد امکانات وسیع سواد آموزی، کسب مهارت شغلی و سازمانیابی اجتماعی برای آنان، و درک و ترویج این ضرورت در توسعه اقتصادی- اجتماعی در کشوری با سنتهای سرکوبگرانه اسلامی، تنها یکی از عرصه هایی است، که ماهیت عمیقاً مردمی این دولت را آشکار می سازد. دولت پیشه وری در مدت کوتاهی، دست به اصلاحات ارضی سراسری در منطقه زده، قدرت مالکان، تجار بزرگ و دسته جات راهزن را درهم شکسته، با تقسیم زمینهای 3437 روستا، دهقانان زحمتکش را برای اولین بار در ایران و خاورمیانه، از زمین و ابزارهای ارتقاء سطح زندگی خود، بهره مند ساخت. اقدامات اقتصادی و اجتماعی دولت پیشه وری، با و جود امکانات مالی ناچیز آن، یعنی بخشی از درآمد مالیاتی منطقه آذربایجان، به اعلام بسیاری از منابع، از همه برنامه های عملی شده دوران بیست ساله سلطه رضا شاه در این منطقه بیشتر بود. از این میان بویژه به طرحهای همگانی سواد آموزی، ایجاد 500 مدرسه در عرض یک سال، تأسیس دانشگاه و فرستنده رادیویی تبریز، تأمین برق و آب آشامیدنی، ایجاد درمانگاه و مدارس در روستاها، ایجاد و گسترش راههای ارتباطی، شهرسازی و امور رفاهی دیگر، می توان اشاره کرد. دولت پیشه وری حق آزادی بیان و تشکل را بطور کامل تضمین نموده، و هرگونه سانسور و سرکوب رایج در رژیم سلطنتی را ملغی ساخت. با برگزاری انتخاباتی آزاد و تشکیل انجمن ایالتی، وسیعترین سطح دخالت دموکراتیک مردم در تعیین سرنوشت خود در ایران شرایط مورد بحث، عملی گشت. دولت خود مختار همچنین، حق مردم در بکار گیری زبان مادری خود در زندگی روزمره و در نظام اداری- آموزشی را به رسمیت شناخته، به تحقیر رایج و سلطه شوینیسم "قوم پارس" رژیم پهلوی در آذربایجان، خاتمه داد. دولت دموکراتیک پیشه وری، نه فقط دستاوردهای دموکراتیک انقلاب مشروطه و حقوق مردم را احیاء نمود، بلکه منطبق با شرایط جدید داخلی و جهانی، چندین گام نیز از آن فراتر رفت.

برای رژیم پهلوی، بویژه اربابان امپریالیست آن، که دموکراسی و عدالت در ایران، به سلطه گری و غارت ثروتهای ملل خاورمیانه پایان میداد، دولت پیشه وری یک گستاختی باورنکردنی مردم به ساحت نحس قدرت و ثروت آنها بود؛ از این رو، اقدامات وسیع توطئه گرانه برای برچیدن آن، آغاز گردید. سیاست دیپلماسی فریبکارانه با دولت خودمختار، و دادن وعده های پوچ اقتصادی به اتحاد شوروی- که سیاست خارجی آن تحت رهبری جناح استالین، فاقد اصول روشن و انباشته از فرصت طلبی و حماقت بود- آغاز گردید. تحولات این دوره، به علل متعدد داخلی و بین المللی، به تغییر توازن قوای سیاسی در مناسبات میان دو نیرو، منجر گردیده، دولت مرکزی سرسپرده امپریالیسم، در موقعیت انجام یک تهاجم نظامی سنگین به آذربایجان قرار گرفت.

هجوم جنایتکارانه ارتش شاه در روز 21 آذرماه 1325 و دلایل متعدد دیگر، به سقوط دولت انقلابی- دموکراتیک در آذربایجان منجر گشت:

1- جنبش ملی در آذربایجان، دارای سابقه و سنت مستقلی نبوده، خود، بخش فعال و پیشرو جنبش ملی در ایران را تشکیل میداد. در تاریخ جدید ایران، این اولین برآمد یک جنبش ملی منطقه ای در آذربایجان بود. برای اکثریت مردم آذربایجان هنوز کاملاً روشن و قابل درک نبود، که چه آینده ای در انتظار آنهاست. مردم با روحیات، عادات، احزاب و سنتهای یک جنبش ملی ویژه آذربایجان، رشد نکرده بودند. تکیه بر حق استفاده از زبان مادری، علیرغم ضرورت و اهمیت دموکراتیک آن اما، نمی توانست یک حمایت با ثبات از دولت انقلابی بدنبال آورد؛ بویژه اینکه بورژوازی و روشنفکران آذربایجان در مناسبات سراسری خود، به تسلط بر زبان فارسی و کاربرد آن، نیاز داشتند. همچنین خواست تأمین دموکراسی، مبارزه با فقر، تأمین عدالت و یا احیاء انجمنهای ایالتی و ولایتی (شوراها) و تحکیم استقلال کشور، خواستهای فوری اکثریت مردم و نه فقط مردم آذربایجان بود. اگر یک جنبش ملی قادر شود، خود را با مطالبات سراسری بیان و هویت یابی کند، دراین صورت دیگر یک جنبش ملی بمعنای حقیقی آن نیست، بلکه در وجه غالب، دارای خصلت سراسری، و بخش منطقه ای یک جنبش ملی سراسری است، و این تفاوت، در تاکتیکهای سیاسی احزاب و سرنوشت نهایی آن، بویژه پروسه تصمیم گیری رهبران جنبش، بی تأثیر نیست. از این طریق هم، مطالبات سراسری یک حزب منطقه ای، قادر به بسیج نیروی خاص یک جنبش ملی، در منطقه مورد بحث نیست؛ از آنجا که نماینده گی خواستهای یک جنبش سراسری، به آن تحمیل شده، و بتنهایی، دارای ابزارهای سیاسی و مادی تحقق آن نیست.

2- بخش اعظم مطالبات این جنبش، خصلت فرامحلی داشته، و اعلام آن به عنوان پرچم یک جنبش منطقه ای، نمی توانست بر زمینه نیرومندی از حمایت بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی شهری در منطقه، که نیروی محرکه اصلی جنبش ملی بودند، بنا گردد. جنبش انقلابی در آذربایجان باید بر موجودیت عینی، سراسری، و رادیکال- دموکراتیک خود، که مستقل از اراده افراد و حزب دموکرات آذربایجان وجود داشت مراجعه کرده، تعیین تکلیف با نظام سلطنتی را تا قبل از خروج ارتش سرخ، هدف مبرم استراتژی سیاسی – نظامی خود قرار می داد. تناقضات درونی و جوان بودن جنبش ملی در آذربایجان، و عدم درک روشن از ماهیت و جایگاه آن را، می توان در گذشته سیاسی رهبر این جنبش، جعفر پیشه وری نیز بخوبی دریافت.

پیشه وری از بنیانگذاران حزب عدالت است، که متاثر از انقلاب اکتبر و در سال 1918، از سوی کارگران کمونیست ایرانی در باکو تشکیل یافت. او در خرداد سال 1299 شمسی- ماه مه 1920 میلادی، به کابینه انقلابی در جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران تعلق داشته، پستهای وزارت کشور و روابط بین المللی را بر عهده گرفت. از سخنرانان اجلاس کمینترن در کنگره 1921 در مسکو- که لنین در آن حضور داشت- و یک انترناسیونالیست شناخته شده، در جنبش کمونیستی، بویژه منطقه قفقاز بود.

در سالهای پس از سقوط جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران، در تهران دست به فعالیتهای گسترده ای زده، در تأسیس شورای مرکزی اتحادیه های کارگری با هزاران عضو نقش ایفا کرده، خود مسئولیت ارگان آن روزنامه " حقیقت" را، که از بزرگترین و مؤثرترین روزنامه های تهران بود، بعهده گرفت. با ورود ارتش سرخ و تجاوز ارتشهای امپریالیستی در شهریور سال 1320، پیشه وری پس از 9 سال مقاومت بدون کمترین سازشکاری، از زندان و تبعید رژیم رضا خانی آزاد گردید. او سپس به تأسیس روزنامه سراسری " آژیر" در تهران اقدام نمود، که به یک روزنامه پرخواننده، در میان روشنفکران و توده های کارگر، تبدیل گشت.

همانگونه که آشکار است، پیشه وری، برخاسته از محیط و مناسبات کارگری و از سن 12 سالگی شاغل، یک مبارز تربیت شده با انگیزه ها، ایده ها و آرمانهای یک جنبش ملی در آذربایجان نیست. برعکس، همه تئوری وپراتیک ناظر بر زندگی او، بر موقعیت او در مرکز جنبشهای کارگری در ایران و قفقاز، و درک فرامحلی او از مبارزه، دلالت می کند. او در بخش اعظم سخنرانی های خود در آذربایجان، به ایران و فقر و خفقان و نفوذ قدرتهای امپریالیستی در کشور می پردازد- آنجا که به آذربایجان اشاره میکند، عمدتاً موضوع به مبارزه با فقر، واگذاری زمین به دهقانان، ارائه خدمات رفاهی به زحمتکشان و ضرورت گسترش حقوق دموکراتیک مردم مربوط است. این کاراکتر شخصی پیشه وری اما، یک پدیده عمومی در جامعه شناسی هویت سیاسی شهروند آذربایجانی در دوره مورد بحث را، همچنین امروز، به نمایش می گذارد. واقعیت وجود یک چنین ویژگی سیاسی- فرهنگی در نسل مبارز آذربایجان، بر زمینه عدم وجود یک سنت طولانی جنبش ملی در این منطقه، موجب شکل گیری عدم قطعیت در تشخیص ماهیت جنبش انقلابی در آذربایجان، و عدم قاطعیت در تصمیم گیریهای سیاسی و نظامی سرنوشت ساز گردید.

2- دولت پیشه وری دست به تدوین یک استراتژی سیاسی- نظامی همه جانبه، برای دفاع از خود، و مقابله با تهاجم احتمالی ارتش رژیم سلطنتی نزد. نیروی مسلح فداییان، قادر نشد به سطح یک نیروی نظامی بخوبی آموزش دیده، منظبط، نیرومند و مصمم، رشد کند. این دولت، عمدتاً به پشتیبانی کلی مردم، بدلیل اقدامات سیاسی بسیار مثبت خود، امید بسته بود. این پشتیابانی اما، باید با اقدامات معینی به ایجاد سازمانهای اجتماعی ضروری همراه شده، تا در شرایط تحت تهاجم گرفتن، قادر به بسیج عملی یک نیروی بزرگ رزمنده میگشت.

3- دولت پیشه وری بر ناسازگاری نظام سلطنتی در ایران با هر سطحی از رعایت حقوق مردم، از جمله حقوق ملی در آذربایجان، آگاه نبود. این دولت حقیقتاً تصور می کرد، با وجود نظام سلطنتی و نفوذ همه جانبه امپریالیسم، امکان بقای یک دولت خود مختار، دموکراتیک و سوسیالیستی در آذربایجان وجود دارد.

4- دولت پیشه وری ماهیت جنبش انقلابی در آذربایجان را نه تماماً یک جنبش عدالت خواهانه و دموکراتیک، بلکه عمدتا یک جنبش ملی ارزیابی می کرد. از این رو بخش مهمی از فعالیت سیاسی بیرونی آن نیز، صرف اثبات این حقیقت بود، که این دولت " تجزیه طلب " نبوده، بلکه صرفا کسب یک سری حقوق ملی، در چهارچوب ایران را طلب می کند. این سیاست در نزد رژیم سلطنتی، حمل بر ضعف آن و نشانه خوش باوری پیشه وری به رژیم حاکم تلقی گشته، بر عدم آمادگی آن برای دفاع از خود، در صورت یک تهاجم نظامی گسترده، تعبیر گردید. این ضعف همچنین، عدم ایجاد اعتماد کافی به قدرت خود و مصمم بودن پیشه وری را، در میان کارگران و گرایشهای رادیکال در کشور در پی داشت.

5- گرایش راست در این جنبش، که صرفا بر حقوق ملی تأکید می کرد- و پیشه وری به عنوان نماینده جناح میانی، تحت فشار آن قرار داشت- به دنبال سازش با حکومت مرکزی و تثبیت موقعیت خود از این طریق، علیه زحمتکشان آذربایجان بود. این سیاست به انجام مذاکرات متعددی با دولت مرکزی، و ایجاد توهم در میان مردم، نسبت به کوتاه آمدن رژیم سلطنتی در مقابل خواستهای دولت خودمختار انجامید*3.

6- دولت پیشه وری اهمیت خطر موجودیت خود برای کل طبقات حاکمه، تا مغر استخوان فاسد و مزدوران قدرتهای امپریالیستی در ایران را کاملاً جدی نگرفت. این دولت تصور می کرد، برای حکومت مرکزی، حقیقتاً " خطر تجزیه " کشور، مسئله اصلی است*4. در صورتی که رژیم سلطنتی با ماهیت عمدتاً سوسیالیستی این دولت، با تأمین حقوق دموکراتیک مردم، دخالتگری سیاسی زحمتکشان و سرایت این خواستها به سراسر ایران ضدیت داشت. دستگاه فوق ارتجاعی دربار و احزاب نزدیک به آن، با حیله گری و حتی ایجاد نوعی خوش بینی در مسئولین دولت آذربایجان، در پس پرده اما، زمینه های نابودی آن را آماده می ساختند.

7- دولت پیشه وری دید روشنی از موقعیت استثنایی شکل گیری خود نداشت. در حالیکه بدون پدید آمدن شرایط بین المللی حاکم، امکان تشکیل این دولت با معضلاتی بزرگ مواجه، چه بسا پیدایش آن، غیر ممکن بود. از این رو، سیاست های عمومی آن نیز به نوعی بر تزلزل و عدم اطمینان از آینده خود گرایش داشته، به اقدامات بنیادی برای تضمین حیات خود، درشرایط عدم حضور ارتش سرخ بهایی نداد.

8- حزب دموکرات آذربایجان بعنوان حزب حاکم در دولت، فاقد سیاست اتحاد ها و ائتلافها بوده، برای جلب حمایت احزاب سراسری، اتحادیه های کارگری و انجمنهای صنفی، به فعالیتهای موثر دست نزد. در حالیکه پیشه وری خود به عنوان یک سازمانده شناخته شده جنبشهای کارگری در ایران و سردبیر نشریات چپ و اتحادیه ای، از زمینه مساعدی برای کسب پشتیبانی تشکل های دموکراتیک و کارگری برخوردار بود. جانبداری نیم بند، سازشکارانه و غیر مؤثر رهبری حزب توده - که هرگز هم بطور علنی صورت نگرفت-، قادر به پر کردن این خلاء نبود. حمایت دولت شوروی و یا مسئولین محلی ارتش سرخ نیز، نمی توانست بمثابه یک حمایت قابل محاسبه و ادامه دار، بر جای حمایت توده های زحمتکش ایران بنشیند. باید برای حزب دموکرات آذربایجان روشن میبود، که اتحاد شوروی تحت هیچ شرایطی، مایل به ماندن در آذربایجان نبوده، بهیچوجه از بروز جنگ داخلی در ایران حمایت نمیکرد.

9 – دولت آذربایجان خودمختار بمثابه دولتی متشکل از کمونیستهای ایرانی، نظیر چپ انقلابی دوره انقلاب بهمن، عمدتاً به توضیح حقانیت خود و افشاگری علیه حکومت مرکزی و قدرتهای بین المللی پرداخته، به سیاست عملی سازماندهی و بسیج نیرو، و آماده گی سیاسی- نظامی برای روزهای تهاجم ارتجاع، اهمیت لازم قائل نشد. در صورتی که در مبارزه سیاسی در وحله اول، موارد زیر حائز اهمیت هستند:

- نه افشاگریهای تکراری، نه اثبات نظری حقانیت خود، بلکه شناخت از آرایش سیاسی – طبقاتی موجود، و کیفیت توازن قوای سیاسی نیروهای دخیل در تحولات این لحظه،

- هوشیاری در درک فوری شرایط چرخشهای سیاسی در جامعه، و انطباق تاکتیکهای سیاسی خود با آن،

- داشتن یک استراتژی سیاسی روشن و مشخص، و سیاست فعال ائتلافها و اتحادها در این راستا،

- درک از مسئله مبرم و تمرکز همه نیرو حول آن، پرهیز از هرگونه پراکنده کاری،

- جلب اعتماد مردم به قابلیتهای عملی خود، از طریق تصمیمات صحیح و اقدامات موفق،

- قدرت سازماندهی، بسیج نیرو، پیشروی و رشد مداوم.

در صورت وجود چنین مشخصه هایی در کار یک حزب و یا جنبش سیاسی، افشاگری، آگاهگری و حقانیت نظری نیز، مؤثر خواهد گشت.

10- دولت پیشه وری از درک شرایط جدید بین المللی، و قصد قدرتهای امپریالیستی در تسلط استراتژیک بر ایران، غافل ماند. اهداف امپریالیسم بر غارت منابع نفتی کشور و منطقه، تبدیل ایران به یک قلعه نظامی علیه شوروی، و جلوگیری از قدرت گیری بیشتر کمونیسم در جهان به هر بهایی، متمرکز گشته بود. برای قدرتهای امپریالیستی، ادامه تسلط آنها بر منابع نفتی در ایران و خلیج فارس، ضامن اصلی رشد اقتصاد سرمایه داری غرب، و حفظ برتری نظامی و اقتصادی بر علیه اتحاد شوروی، محسوب می گشت. از این رو غلبه قطعی بر جنبشهای کارگری-کمونیستی در ایران، بعنوان مرکز ثقل سیاسی-اقتصادی خاورمیانه، بویژه در دوره مورد بحث، برای این دولتها اهمیت استراتژیک داشت.

دولت پیشه وری در آذربایجان، از وجود چندین محدویت عینی و مستقل از عملکرد خود نیز، رنج میبرد.

1- اشغال بخشهایی از قلمرو سلسه قاجار در قفقاز و آسیای مرکزی، توسط دولت روسیه تزاری در اوایل قرن نوزدهم، به بخشی از خود آگاهی شهروند ایرانی تعلق داشت. از این رو هر فعالیت دموکراتیک از سوی احزاب چپ، از سوی رژیم سلطنتی با حربه جلوگیری از تجزیه کشور سرکوب شده، و در میان لایه هایی از طبقه متوسط شهری و خرده بورژوازی مسموم شده با فرهنگ ارتجاعی نیز با سکوت تأیید آمیز، چه بسا با حمایت فعال، پاسخ می گرفت. سلطنت جنایتکار که خود مسئولیت بیزاری مردم مناطق مزبور از دولتهای سلطنتی و فرهنگ اسلامی حاکم، مقبولیت نسبی سیاستهای روسیه تزاری در میان توده های مردم، از این طریق تسهیل قدرت گیری نظامی آن در قفقاز و آسیای مرکزی را بر عهده داشت، نتایج همین سیاست خود را در عین حال به وسیله ای جهت ارعاب بیشتر مردم ایران و ممانعت از محدود شدن قدرت خود، مبدل می ساخت. دولت پیشه وری برای اثبات عدم وابستگی خود به دولت شوروی و عدم وجود قصد جدایی آذربایجان، با معضلات بزرگی مواجه بود و جلب حمایت طبقه متوسط، حتی بخشی از کارگران، برای آن ساده نبود. از این طریق نیز حمایت شوروی از دولت پیشه وری نه فقط یک حمایت واقعی و بسیار ضروری، در عین حال یک نقطه ضعف برای آن محسوب شده، و برای تحریکات ارتجاعی رژیم سلطنتی علیه آن، خوراک لازم را فراهم می ساخت.*5

2- حزب دموکرات آذربایجان، در مناسبات نزدیک با حزب توده، شکل گرفته و رشد کرده بود؛ هرچند پیشه وری خود هرگز عضو حزب توده نبود. از این رو برای جلب حمایت از طبقه کارگر و جناح چپ طبقه متوسط شهری سراسری، دارای ابزارها و امکانات مستقلی نبود. این حزب باید به این منظور به حزب توده مراجعه کرده، و حمایت علنی آن را جلب می کرد. اما رهبری حزب توده نیز، گرایشی متزلزل از جناح چپ و میانی طبقه متوسط شهری، حاضر و قادر به چنین ائتلاف سیاسی و از این طریق، جلب حمایت اجتماعی از جنبش دموکراتیک در آذربایجان نبود.

3- سرنوشت جمهوری خودمختار نمی توانست، در رقابتها و سازشهای اجتناب ناپذیر اتحاد شوروی و قدرتهای امپریالیستی، به حساب نیاید. در شرایطی که غرب موقعیت برتر شوروی در اروپای شرقی پس از جنگ دوم را پذیرفته بود، دراین صورت امکان ادامه حمایت شوروی از جمهوری خودمختار آذربایجان، چیزی در حد صفر بود؛ از آنجا که شوروی نیز باید عدم حضور فعال در خلیج فارس و عدم ایجاد مزاحمت در صدور انرژی به جهان غرب را می پذیرفت. بویژه اینکه اتحاد شوروی به دلایل متعددی، خواهان جدایی هیچ بخشی از ایران، حتی در صورت تمایل به الحاق آن به شوروی نیز، نبود. شوروی باید بین قراردادهای متعدد و الزامات قوائد پس از جنگ با غرب، و یا حمایت از جنبش دموکراتیک در آذربایجان ایران، یکی را انتخاب می کرد. برای هر ناظر بی طرفی، باید نتیجه منطقی این انتخاب روشن باشد.

4- جامعه ایران دهه 20، کم و بیش، هنوز یک ملت جدید است. گذشت 20 یا 30 سال از تاریخ شکل گیری آن از طریق انقلاب مشروطه، هنوز به ایجاد و ثبات کامل پیوندها، عادات و روحیات ملی جدید منجر نشده است. بویژه اینکه در طول دوران پس از انقلاب مشروطیت نیز، جز دخالت قدرتهای امپریالیستی، دیکتاتوری و ترور حکومت نکرده، از این طریق نیز ایجاد وتحکیم پیوندهای ملی، یعنی پیوند های دموکراتیک- شهروندی، با موانع جدی مواجه گشته بود. در چنین شرایطی این ملت ظاهراً مدرن، هنوز خود چیزی قابل عرضه در عرصه حقوق ملی و شهروندی نداشته، از این رو خود- آگاهی و درک سیاسی از حقوق ملی نقض شده مردم آذربایجان و کردستان نیز، به یک درک و پدیده همگانی تبدیل نمی گردد. صرفنظر از اینکه سلطه بربرمنشانه پادشاهان فئودالی از ایلات گوناگون، برای صدها سال نیز مردم را طعمه قدرت این یا آن گروه راهزن ساخته، حساسیت علیه کشمکشهای قومی، فورا به تنزل اهمیت یک خواست ملی بحق، منجر میشد.

دولت دموکراتیک آذربایجان در سالهای 1324- 1325، علیرغم وجود زمینه های بسیار نامساعد ادامه حیات آن اما، محکوم به شکست نبود. درصورت ایجاد انسجام سیاسی و قاطعیت در تصمیم گیریها، تدوین یک استراتژی سیاسی- نظامی همه جانبه، و قطع مذاکرات سازشکارانه با دولت مرکزی، دولت پیشه وری می توانست بعنوان پیشگام جنبش انقلابی- دموکراتیک در دوره خود، شرایط سیاسی کشور را تغییر دهد. تجربه شکست این جنبش و سقوط دولت مصدق در سال 32 بخوبی نشان می دهد، جنبش انقلابی آذربایجان باید همه قدرت خود را صرف بسیج یک جنبش سراسری، برای برچیدن فوری سلطنت و استقرار یک نطام جمهوری در کشور می ساخت. دولت پیشه وری قادر بود، با گذراندن مصوبه ای قانونی در پارلمان آذربایجان و در تداوم انقلاب متوقف مانده مشروطیت، سلطنت در ایران را فوراً ملغی ساخته، در کشور جمهوری اعلام کرده و جاری شدن همه حقوق شهروندی، بویژه تأمین عدالت و رفاه برای مردم زحمتکش را فراخوان دهد. دولت خود مختار میبایستی بی درنگ، تبریز را پایتخت موقت کشور قرار داده، و همه نیروی خود را برای مقابله با تهاجم نظامی رژیم تهران، آماده می نمود. در پی آن، مردم سراسر ایران را برای انجام انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی (شوراها) دعوت نموده، موعد برگذاری انتخابات را معین می ساخت و در تاریخ تعیین شده نیز، انتخابات سراسری در آذربایجان را برگزار می کرد. یک چنین تحولی، بسرعت صف آراییهای سیاسی و محتوای کشمکشهای نیروهای اجتماعی را، به شکل گیری دو اردوی سیاسی جمهوریخواهان و سلطنت طلبان تغییر میداد، و شرایط مناسب برای سرنگونی رژیم پهلوی و جلوگیری از تثبیت رژیم محمدرضا پهلوی را، بطور واقعی امکان پذیر می ساخت.

پس از شکست جمهوری خود مختار، طبقه سرمایه دار آذربایجان با سرعت، در سرمایه داری سراسری ایران ادغام گشت؛ بویژه اینکه سرمایه داران آذربایجانی خود، آگاهانه به این روند شدت بخشیدند، تا شکست جنبش دموکراتیک، به تضعیف موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنان در برابر بورژوازی تهران، منجر نشود.

در این میان، نسل جدید روشنفکران انقلابی آذربایجان متاثر از اقدامات دموکراتیک- سوسیالیستی دولت پیشه وری، با جذب و بکارگیری تجربه شکست دولت خودمختار، بر تقویت جنبش سراسری برای سرنگونی سریعتر رژیم سلطنتی روی آورده، رادیکال ترین جناح آن را شکل دادند. از تکامل این گرایش در دهه 30 و 40 خورشیدی، هسته کمونیستی تبریز و بنیانگذاران اصلی آن صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی شکل گرفت که دست به اولین اقدام مسلحانه، حتی پیش از عملیات سیاهکل زد. بدنبال آن در دهه 40، با تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، ونقش فعال هسته کمونیستی تبریز در این روند، سوسیال دموکراسی انقلابی آذربایجان و رادیکالیسم جناح چپ دولت پیشه وری نیز، در جنبش انقلابی سراسری ادغام گردید. رژیم جنایتکار سلطنتی که در سال 1325 با توسل به بربریت آشکار، دهها هزار نفر از مردم آذربایجان را قتل عام کرد، خود با مبارزات میلیونی و قیام مسلحانه بهمن 1357 در هم شکست. مبارزات و قیامی که تأثیر گرفته گان از تجربه شکست دولت پیشه وری، یعنی مردم آذربایجان، بیشترین نقش را در آماده سازی و بر پا ساختن آن ایفا نمودند.

شکست جنبش انقلابی در آذربایجان دهۀ 20، و ناکام ماندن انقلاب بهمن از تحقق اهداف خود در دهه 60، سرنوشت گرایشات سیاسی در این انقلاب را، به گونه ای دیگر رقم زد. جناح راست جمهوری خود مختار، بتدریج به نیرویی کاملاً ناسیونالیست تغییر جهت داد، که جریانهای روشفکری کوچک نزدیک به آن، امروزه در خارج از کشور، به خواست جدایی طلبی تمایل دارند. تکامل بخشی از جناح میانه رو در جمهوری آذربایجان، و بعضاً گرایشهای سیاسی علنی نزدیک به جناح دوم خرداد، به مدافعین ایجاد یک نظام فدرال سمت گیری کردند. همچنین عناصر و گرایشهای آذربایجانی جدا شده از احزاب چپ میانه رو سراسری، رفرمیست و یا لیبرال در خارج نیز، در این گروهبندی جای می گیرند. دو جریان نامبرده اما از دوران پس از شکست جنبش دموکراتیک آذربایجان غیر فعال بوده، حتی در پی ادغام سرمایه داری آذربایجان در بورژوازی سراسری، بلحاظ اقتصادی در شرایط حاکم در کشور، و تقویت جریان اصلاح طلبی کنونی، ذینفع گشته اند.

گرایشهای کمونیستی متاثر از تجربه جنبش انقلابی- دموکراتیک آذربایجان، بعدها به پروسه پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوستند. در روند شکست انقلاب بهمن از سال 1360، بخشها و افرادی که، نه به گرایش محافظه کار، بلکه به جناح انقلابی در جنبش آذربایجان نزدیک بودند، عمدتاً در جناحهای انشعابی مبارز سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پراکنده شدند. مدافعین گرایشهای فوق هم اکنون، هر چند با تلقی های گوناگون، از تأسیس یک نظام شورایی در ایران، دفاع می کنند.

همین امروز هم، تئوری و پراتیک "فدایی" بمثابه یک جریان اجتماعی، بیشترین نزدیکی سیاسی را به جنبش انقلابی- دموکراتیک آذربایجان دهه 20 شمسی دارد.

------------------------------------
توضیحات

*1- در انتشار دوم، مطلب بلحاظ کمی و کیفی تکمیل گشته، توضیحات فعلی به آن اضافه، و انشاء آن بهتر شده است.

*2- در ذیل قطعه ای از مقاله عبدالحسین آگاهی، یکی از کادرهای حزب توده در دوره فوق، که بویژه به وحشیگریها و جنایات ارتش فاشیتسی رژیم شاه مربوط است، نقل میگردد. این مطلب در سایت جریان راست و توده ای "راه توده"، http://www.rahetudeh.com/rahetude/jonbeshe-melli/html/21-azar-agahi.html منتشر شده است. در این سند همچنین روشن میگردد، که مواضع ارتجاعی جریانات ملی نما در رابطه با موضوع 21 آذر، هیچ ربطی به دیدگاههای محمد مصدق نداشته، بلکه از جزوه های آموزشی ساواک و سیا، اقتباس شده است. قسمت مورد بحث در اینجا، صرفاً بدلیل سندیت و ارزش تاریخی آن، نقل میگردد. مطلب اندکی ادیت شده، علامت [ ]، مطلب داخل آن و تأکیدات، از این نگارنده و نه منبع اصلی است:

دکتر محمد مصدق در جلسه 19 دیماه 1324 مجلس شورا [کمتر از یک ماه پس از تشکیل دولت خودمختار]، خطاب به نخست وزیر حکیمی گفته بود: " نظریات من این بود که بین دولت، راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت، با اهالی آنجا اختلافات حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاکره شد، شاید اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش می کنم بیش از این وقت را ضایع نکند، و فورا از کار کناره جوئی کند". لیکن دولت مرکزی نمی خواست، به حل مسالمت آمیز مسئله تن در دهد. تا اینکه بالاخره در نتیجه پیشرفت جنبش و گسترش مبارزات انقلابی در سراسر ایران، مجبور به عقب نشینی شده، پس از تقریبا" 6 ماه، بالاخره با انجام مذاکرات مسالمت آمیز، موافقت کرد.

مذاکرات [نماینده گان دولت تهران و دولت پیشه وری] در خرداد و شهریور 1325، صورت گرفت. در موافقتنامه رسمی که 23 خرداد بین دولت مرکزی، و حکومت ملی آذربایجان بامضاء رسید، همچنین قبلا در تصویب نامه دولت مورخ 3 اردیبهشت، خصلت دموکراتیک جنبش 21 آذربایجان تائید و برسمیت شناخته شد. طبق این موافقتنامه، دولت مرکزی متعهد شد، که 75 درصد از درآمد آذربایجان را به این استان اختصاص دهد، زبان آذربایجانی را بهمراه زبان فارسی در آذربایجان، برسمیت بشناسد، فعالیت قانونی فرقه دموکرات آذربایجان را تامین نماید، و اصلاحات دموکراتیک آذربایجان را، در همه ایران تعمیم دهد. از طرف حکومت ملی آذربایجان نیز موافقت شد، که مجلس ملی در سطح انجمن ایالتی، و حکومت ملی در سطح استانداری قرار گیرد، و اقدامات لازم بعمل آورد، تا ارتش خلقی تحت اختیار وزارت جنگ قرار گیرد، و سازمان فدائی، تابع اداره نگهبانی ژاندارمری شود، و در برابر نیروهای مسلحی [ همان ارتش شاهنشاهی]، که تحت عنوان " نظارت بر جریان انتخابات دوره پانزدهم مجلس"، از طرف دولت مرکزی به آذربایجان اعزام می گردد، مقاومتی صورت نگیرد."

فرقه دموکرات آذربایجان، با اطمینان به موافقتنامه دولت مرکزی، و برای میدان ندادن به توطئه امپریالیست ها در مورد تجزیه ایران، و بخاطر حفظ صلح و با محاسبه شرایط آن روزی ایران و جهان، مقاومت مسلحانه را مصلحت ندانست. ولی دولت مرکزی، برعکس، موافقتنامه رسمی با آذربایجان را غدارانه زیر پا گذاشت، و بوسیله نیروهای مسلح اعزامی به آذربایجان، جنبش خلق را با آتش و آهن مختنق ساخت"(تزهای مصوب هیئت اجرائیه کمیته مرکزی حزب توده ایران، دنیا، سال 14 شماره 15 شماره 1). این عمل خیانت بار و جنایت آمیز را از زبان دوگلاس، قاضی آمریکایی، از کشوری که خود مسبب عمده همه این جنایات بود- بشنوید. او پس از دیدار از آذربایجان نوشت:


" ارتش ایران در مسیرخود، آثار خشونت برجای گذاشت. ریش دهقانان را آتش زدند، به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانه ها را به غارت بردند، دام ها را دزدیدند. ارتش از زیر هرگونه کنترل بیرون رفت. ... به غارت مردم غیرنظامی پرداخت و کشته ها و ویرانی ها پشت سر نهاد. زندانها مملو از آذربایجانی های بیگناه است، چوب های دار و اعدام فراوان است. با ناسیونالیست ها نیز بدرفتاری می شود. دهقانان بیچاره را که به دموکرات ها ابراز علاقه کرده بودند، در معرض تحقیر و توهین قراردادند. یک دهقان پیر آذربایجانی به ما چنین گفت: "مال و حیثیت ما را پایمال کردند، آثار این حوادث جگر سوز، هرگز از خاطرآذربایجانی ها زدوده نخواهد شد."

براساس متن بالا روشن میشود، که تمام هیاهوی " نجات آذربایجان"، چیزی جز دروغ محض و کلاشی آشکار نیست. همه امور بر اساس توافق کتبی طرفین، صورت گرفته بود. در حالیکه دربار جنایتکار پهلوی و ارتش مزدور آن، به مردم تهاجم کرده، قتل و غارت راه انداخته، و توافقات انجام یافته را زیر پا نهاده اند.

*3- در دوره اخیر نیز رهبری سابق حزب دموکرات کردستان ایران، ضمن چندین تلاش، در پی سازش با حکومت اسلامی بر آمد. اما ترور جنایتکارانه دو دبیر کل این حزب توسط تروریستهای رژیم، غیر ممکن بودن هرگونه سازشی با رژیمهای سرکوبگر در ایران را، برای چندمین بار روشن ساخت.

*4- برای رژیم سلطنتی و اربابان امپریالیست آن، مسئله دفاع از " تمامیت ارضی" کشور، ریاکاری و دروغی بیش نبود. رژیم شاه در سال 1347 شمسی، بر خروج ایران از بحرین صحه گذاشت. بحرین را که استان چهاردهم کشور بود، در ازای قدردانی از نقش آمریکا در سرنگونی دولت مصدق، و به منظور احداث پایگاه ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس، به این دولت بخشید! این همه میزان اعتقاد و علاقه سلطنت دیروز و سلطنت طلب امروز، به حفظ " تمامیت ارضی" کشور بود و باقی مانده است.

*5- از اوایل قرن نوزدهم تا آخر این قرن، بخشهای بزرگی از سرزمینهای تحت کنترل ایل قاجار در شمال و شرق ایران کنونی، بدلایل گوناگونی، بعضاً اجتناب ناپذیر، از سوی قدرتهای استعماری تصرف شد. در این میان، نقش انگلستان و حمایت پشت پرده فرانسه، از روسیه کمتر نبوده، چه بسا بیشتر بود. در حالیکه، در تاریخ نویسی ارتجاعی سلطنتی و بورژوازی ملی مفلوک و آخوندی، همه موضوعات فقط به روسیه محدود میشود- از آنجا که ظاهراً انگلستان، تبهکاریهای خود در این رابطه را، با تأسیس دیکتاتوری ضدملی پهلوی، و حمایت همه جانبه از این رژیم، جبران کرده است!!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

گفتگو با پدر زینب جلالیان

مصاحبه کننده: شیرین فامیلی، 30 نوامبر 2009
بازنویسی و تکثیر: اکبر تک دهقان، 12 دسامبر2009- 21 آذر 1388

دستگاه بیدادگری رژیم اسلامی، حکم اعدام برای زینب جلالیان و دو زن دیگر را، تأیید کرده است. هم اینک با محاسبات کنونی، وضعیت برای زینب جلالیان، زندانی سیاسی مبارز و زن آگاه به حقوق خود، و دو زندانی دیگر، بسیار وخیم است.

پیش از این در تاریخ 12 سپتامبر 2009، مطلبی در رابطه با او، در وبسایت جمهوری شورایی درج شد. در این مطلب به متن نوشتاری و اصل صوتی مصاحبه با پدر او، که حقایق زیادی را در این رابطه بیان کرده است، لینک داده شد. متن این مصاحبه در اینجا درج میشود.

امید که زینب جلالیان، که شایسته آزادی، فعالیت سیاسی و داشتن یک زندگی شخصی انسانی است، از اسارت دژخیمان حاکم، خلاص شود.

لینک مطلب قبلی در جمهوری شورایی
http://j-shoraie.blogspot.com/2009/09/blog-post_12.html

متن نوشتاری و صوتی مصاحبه، در نشانی زیر قابل دریافت است:
http://www.tahieh.net/index.phtml?id=594&tsk=read

متن مصاحبه بمنظور ساده ترشدن درک آن، بسیار ناچیز ادیت شده، علات [ ] و متن درون آن، از بازنویس است.

-------------

به این "چرا"، چه کسی پاسخ میدهد؟

گفتگو با پدر زینب جلالیان

این مصاحبه در ماه ژانویه گذشته انجام گرفته است.

حدود ده روز پیش خبری دریافت کردم از
کانون دانشجویان مدافع حقوق بشر کُردستان، که در آن اعلام کرده بودند: یک زن 26 ساله فعال سیاسی کُرد به نام " زینب جلالیان "، به اعدام محکوم شده است. در خبر آمده بود، که اتهام او فعالیت در یکی از احزاب سیاسی کُرد بوده، و در یک دادگاه چند دقیقه ای، محارب شناخته شده است.

براساس قوانین جمهوری اسلامی، یکی از مجازات هایی که برای محارب در نظر گرفته شده، اعدام است، و برای زینب هم، این شدیدترین مجازات را دادگاه تعیین کرده است. چرا؟

سوالهای زیادی از ذهنم گذشت. زینب عضو کدام سازمان سیاسی، بوده است؟ آیا هنگام دستگیری اسلحه داشته؟ خانواده اش چه میگویند؟ وکیل دارد؟ و از همه مهم تر، سئوالی که بارها مطرح کرده ام و بی جواب مانده، این که چرا دادگاه کسانی که به اتهاماتی نظیر عضویت در یک سازمان غیر قانونی محاکمه می شوند، علنی برگزار نمیشود؟ تازه مگر می شود، کسی را به اتهام عضویت در یک سازمان غیر قانونی ( از نظر حکومت )، با یک جلسه محاکمه به اعدام محکوم کرد؟ وسئوالهای بسیار دیگر.

می دانستم که برای خیلی از این سئوالها، پاسخگویی وجود ندارد. اما حداقل خانواده "زینب جلالیان" که می توانند، از وضع فرزند خود به من، اطلاعاتی بدهند. بالاخره موفق شدم پدر زینب را پیدا کنم. در دهستانی در شهر ماکو در آذربایجان غربی .

تلفنی که به من داده بودند، متعلق به همسایه بود. وقتی زنگ زدم به من گفتند: 15 دقیقه دیگر دو باره زنگ بزن تا آقای جلالیان، پدر دختر را صدا کنیم.

با او حرف زدم. حرف هایش که تمام شد، گوشی را درحالی سرجایش گذاشتم، که زیرباران اشک من خیس شده بود. از خودم پرسیدم این چه حکایتی است، که مردم کشور ما به آن دچار شده اند.
این گقتگو را خودتان بخوانید و یا گوش کنید .

سلام، ببخشید من می خواستم، با پدر یا مادر خانم جلالیان صحبت کنم؟

پدر - خانم ببخشید شما را نشناختم کجا هستید، و از کجا زنگ زدید؟

من از خارج زنگ می زنم، خبرنگار هستم. اسمم شیرین فامیلی است.

پدر- آهان! بله من پدرش هستم. سلامت باشید. ممنون از شما. سلامت هستید؟ خانواده خوب هستند؟

الحمدالله همه خوب هستند.

پدر- خیلی متشکرم. زحمت کشیدید. خواهش می کنم.

آقای جلالیان دختر شما را کی بازداشت کرده اند. الان چند وقت است که در بازداشت است؟

پدر- تقریبا یک سال است.

یک سال است که در بازداشت است؟ شما تا به حال به دیدنش رفته اید؟ او را دیده اید؟

پدر- ماهی یک بار می روم می بینمش.

کجا هست الان؟ در کدام زندان است؟

پدر- در زندان کانون و تربیت در کرمانشاه.

دختر شما زینب چند سالش است؟

پدر- تقریبا بیست و شش سال بیست و هفت ساله است.

کجا دستگیرش کرده اند؟

پدر- در کرمانشاه

در خانه بوده یا اینکه در خیابان؟ چگونه دستگیر شده؟

پدر- توی یک ماشین یک مینی بوس میرفته به کرمانشاه. در مینی بوس دستگیرش کرده اند. از او کارت شناسایی خواسته بودند، و کارت شناسایی نداشته. بعد جریانش را به وزارت کشور گفته بودند، و تحویل وزارت کشور داده بودند. دو ماه، وزارت نگه داشت. بعدا [ تحویل] دادند به دادسرای عمومی. دادسرا، برای برون مرز [ رفتن او]، یک سال زندان داده. بعدا پرونده را به دادگاه انقلاب داده اند. دادگاه انقلاب هم برایش، حکم اعدام صادر کرده است.

به شما گفته اند که برای چی برایش حکم اعدام صادر کرده اند؟

پدر- والله اینها دو خواهر هستند، که مدت شش هفت سال گم شده بودند، دزدیده شده بودند. در آن گروه کردی که در خارج کار می کنند، و سمت ترکیه هستند. آنها دزدیده شده بودند .آن یکی کرمانشاه پیدا شده بود، گرفته بودند. یکی هم هفت هشت سال است، خبری ازش نیست. [ بازداشت او] برای همین است. می گویند شما کجا رفته اید، کجا آمده اید، چه کار کرده اید؟

آیا به دختر شما گفته اند، که تو اسلحه داشته ای؟ مسلح بوده؟ چی به او گفته اند؟

پدر- نه مسلح که نبوده است. چیزی ازش نگرفته اند. مسلح نبوده، کاری نکرده. فقط ازآنجا فرار کرده بود، برگشته بود ایران و به خانه. توی راه او را دستگیر کرده اند. از عراق فرار کرده بود به ایران. از مرز عراق آمده بود، کرمانشاه و از کرمانشاه، سوار ماشین شده بود، که بیاید ارومیه. آنجا او را دستگیر کرده بودند.

شما الان در ارومیه زندگی می کنید؟

پدر- نه ما در ماکو زندگی می کنیم. در یک دهستانی در ماکو زندگی می کنیم.

شما تازگی دخترتان را دیده اید؟ حالش چطور است؟

پدر- حالش خوبه اما در زندان است. تقریبا یک سال حکم زندان داشته، به خاطر رفتن غیر مجاز به خارج کشور، که آن یک سال حکم تمام شده. بعدا پرونده اش را به دادگاه انقلاب داده اند. دادگاه انقلاب حکم اعدام داده است. پرونده اش را به تهران به دیوان عالی کشور، فرستاده اند. برایش وکیل گرفته ایم. حالا وکیل گفته من یک کاری می کنم. دیگر نمی دانم چه بشود.

وکیل او کیست؟

پدر- وکیل ایشان در شهرستان ارومیه است. من اسمش را نمی دانم، چون نپرسیدیم. اما ما پنج ملیون پول داده ایم، و باید هفت ملیون دیگر هم بدهیم. سر 12 ملیون با هم صحبت کرده ایم.

دخترتون خودش در مورد این حکم اعدام، چه می گوید؟

پدر- دیگه چی کارکنه؟ به خانه زنگ می زند. یک ساعت قبل از تو، به خانه زنگ زد. روزی هم که دادگاه شد، من آنجا پیش دخترم بودم. آنجا لایحه را خواندند. محکوم به اعدام شد. دوباره وکیل گرفتیم. یکی از طرف دولت تعیین شده بود، و یکی هم که خودم گرفتم. حالا هم پرونده را فرستاده اند به تهران، به دیوان عالی کشور. هنوز معلوم نیست تا پرونده، چه بشود.

آنها به من قول داده اند که حکم اعدام را می شکنیم.

پدر- دخترم گفته که درسته که من با PKK رفتم*2، ولی الان آمدم. موقع رفتن از خانه دلخور بودم، از برادرها واز بچه ها، دلخور بودم. من و خواهرم رفتیم. اما حالا برگشتم. خواهر دیگر پیدا نشده است. من ولی آمدم که به خانه خودم بروم. اوهمین حرفها را در دادگاه گفت.

دختر شما کار می کرد؟ کارش چی بود؟ شغلش چه بود؟ درس می خواند؟

پدر- از اینجا که رفت ؟

بله!

پدر- سواد نداشت. بی سواد بود. فقط کار خانواده را می کرد.*1

مادرش چه می گوید؟ او نظرش چی است؟

پدر- والا مادرش مریضه، در بیمارستان خوابیده، و خیلی ناراحت است. وضعیتش خیلی خراب است. پسر کوچکم در بیمارستان پیش اوست، و امروز آمده بود پول گرفت، برای ادامه بستری مادرش دربیمارستان. ما کسی را نداریم. فقط من و مادرش و پسرم.

به شما گفتند کی تکلیف او نهایی می شود؟

پدر- والا چی بگم. هنوز معلوم نیست. هر موقع معلوم شد. وکیل با ما تماس می گیرد.

خودتون خواستتان چی است از مسوولان دولتی؟

پدر- من می گویم این بی گناهه، کاری نکرده است. من چند مرتبه گزارش کردم، شکایت کردم. کسی گوش نکرد. من چی کار کنم؟ چه از دستم بر می آید؟ من شصت سالم است، نمی توانم هم جایی بروم. خودم هم مریضم. دو مرتبه عمل شده ام و وضعیت بدی دارم.

شغلتان چی هست؟

پدر- ما دامداری و گاوداری داریم. پنجاه شصت گوسفند را فروختم دادم برای وکیل. الان چیزی نمانده.

خیلی خوب. خیلی ممنون ازتون. انشالله که دخترتان آزاد بشود.

پدر- سلامت باشید. زحمت کشیدید. خیلی ممنون.

خواهش می کنم خداحافظ.


-------------
توضیح بازنویس

*1- پدر زینب، با نوعی احساس گناه از بیسوادی دخترش صحبت میکند. او میگوید که دخترش " سواد نداشت. بی سواد بود. فقط کار خانواده را می کرد." در اینجا کاملاً تأثیر فرهنگ ارتجاعی حاکم بر جامعه ایران، قابل مشاهده است.

در ایران کنونی، طبق آمارهای رسمی، بیش از 10 میلیون نفر بیسواد وجود دارند. بنابراین، بیسوادی در اینجا، نه یک مسئله شخصی، که فرد را شرمنده کند، بلکه پدیده ای اجتماعی است، که دولت و شرایط حاکم، مسئول مستقیم آن هستند. از این گذشته، زن خانه دار بودن و کار خانه را کردن، چرا باید زشت و هیچ و پوچ تلقی شود؟ زینب، در خانه ای که یک گاوداری و دامداری در کنار آن قرار دارد، کار کرده است. یعنی در واقع هم خانه داری و هم بمثابه کارگر یک دامداری!

*2- PKK" حزب کارگران کردستان" در ترکیه است، که از دهه 80 درگیر جنگی مسلحانه، با ارتش سرکوبگر ترکیه است. تاکنون هزاران تن از اعضاء این سازمان، قربانی سیاست فاشیستی دولت و جامعه ترکیه، علیه مردم کرد شده اند. رهبر این جریان، عبدلله اوچالان هم اینک در بازداشت دولت ترکیه، و تنها زندانی یک زندان در یک جزیره خالی از سکنه، در دریای مدیترانه در آبهای جنوبی ترکیه است.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ